1 چه زهرابی که در پیمانه اوست کشد جانرا و تن بیگانه اوست
2 تو بینی حلقهٔ دامی که پیداست نهن دامی که اندر دانهٔ اوست
1 در آن دریا که او را ساحلی نیست دلیل عاشقان غیر از دلی نیست
2 تو فرمودی ره بطحا گرفتیم وگرنه جز تو ما را منزلی نیست
1 قماش و نقره و لعل و گهر چیست؟ غلام خوشگل و زرین کمر چیست؟
2 چو یزدان از دو گیتی بی نیازند دگر سرمایهٔ اهل هنر چیست؟
1 ازن غم ها دل ما دردمند است که اصل او ازین خاک نژند است
2 من و تو زان غم شیرین ندانیم که اصل او ز افکار بلند است
1 درین گلشن ندارمب و جاهی نصیبم نی قبائی نی کلاهی
2 مرا گلچین بدموز چمن خواند که دادم چشم نرگس را نگاهی
1 به بحر خویش چون موجی تپیدم تپیدم تا به طوفانی رسیدم
2 دگر رنگی ازین خوشتر ندیدم بخون خویش تصویرش کشیدم
1 نپنداری که مرغ صبح خوانم بجزه و فغان چیزی ندانم
2 مده از دست دامانم که یابی کلید باغ را درشیانم
1 ز رومی گیر اسرار فقیری کهن فقر است محسود امیری
2 حذر زان فقر و درویشی که از وی رسیدی بر مقام سر بزیری
1 خرد بیگانهء ذوق یقین است قمار علم و حکمت بد نشین است
2 دو صد بوحامد و رازی نیزرد بنادانی که چشمش راه بین است
1 نگاهی داشتم بر جوهر دل تپیدم ، آرمیدم در بر دل
2 رمیدم از هوای قریه و شهر به باد دشت وا کردم در دل