1 به روما گفت با من راهب پیر که دارم نکته ئی از من فراگیر
2 کند هر قوم پیدا مرگ خود را ترا تقدیر و ما را کشت تدبیر
1 بگو ابلیس را از من پیامی تپیدن تا کجا در زیر دامی
2 مرا این خاکدانی خوش نیاید که صبحش نیست جز تمهید شامی
1 ملوکیت سراپا شیشه بازی است ازو ایمن نه رومی نی حجازی است
2 حضور تو غم یاران بگویم به امیدی که وقت دل نوازی است
1 بخاک ما دلی ، در دل غمی هست هنوز این کهنه شاخی را نمی هست
2 به افسون هنرن چشمه بگشای درون هر مسلمان زمزمی هست
1 جهان مهر و مه زناری اوست گشاد هر گره از زاری اوست
2 پیامی ده ز من هندوستان را غلام ،زاد از بیداری اوست
1 خدایا وقتن درویش خوش باد که دلها از دمش چون غنچه بگشاد
2 به طفل مکتب ما این دعا گفت پی نانی به بند کس میفتاد
1 جهان را محکمی از امهات است نهادشان امین ممکنات است
2 اگر این نکته را قومی نداند نظام کار و بارش بی ثبات است
1 جوانان را بدموز است این عصر شب ابلیس را روز است این عصر
2 بدامانش مثال شعله پیچم که بی نور است و بی سوز است این عصر
1 سرود رفته باز آید که ناید؟ نسیمی از حجاز آید که ناید؟
2 سرآمد روزگار این فقیری دگر دانای راز آید که ناید؟
1 نپنداری که مرد امتحان مرد نمیرد گرچه زیرسمان مرد
2 ترا شایان چنین مرگ است ورنه زهر مرگی که خواهی میتوان مرد