خنکن ملتی بر از اقبال لاهوری ارمغان حجاز 205
1. خنکن ملتی بر خود رسیده
ز درد جستجو نارمیده
...
1. خنکن ملتی بر خود رسیده
ز درد جستجو نارمیده
...
1. چه خوش زد ترک ملاحی سرودی
رخ او احمری چشمش کبودی
...
1. جهانگیری بخاک ما سرشتند
امامت در جبین ما نوشتند
...
1. مسلمانی که خود را امتحان کرد
غبار راه خود راسمان کرد
...
1. بگو از من نواخوان عرب را
بهای کم نهادم لعل لب را
...
1. به جانهافریدم های و هو را
کف خاکی شمردم کاخ و کو را
...
1. تو هم بگذارن صورت نگاری
مجو غیر از ضمیر خویش یاری
...
1. بخاک ما دلی ، در دل غمی هست
هنوز این کهنه شاخی را نمی هست
...
1. مسلمان بنده مولا صفات است
دل او سری از اسرار ذات است
...
1. بده با خاک اون سوز و تابی
که زاید از شب اوفتابی
...
1. مسلمانی غم دل در خریدن
چو سیماب از تپ یاران تپیدن
...
1. کسی کو فاش دید اسرار جانرا
نبیند جز به چشم خود جهان را
...