بگیر از ساغرشن از اقبال لاهوری ارمغان حجاز 193
1. بگیر از ساغرشن لاله رنگی
که تاثیرش دهد لعلی به سنگی
...
1. بگیر از ساغرشن لاله رنگی
که تاثیرش دهد لعلی به سنگی
...
1. نصیبی بردم از تاب و تب او
شبم مانند روز از کوکب او
...
1. سراپا درد و سوز شنائی
وصال او زبان دان جدائی
...
1. بروی من در دل باز کردند
ز خاک من جهانی ساز کردند
...
1. ز رومی گیر اسرار فقیری
کهن فقر است محسود امیری
...
1. خیالش با مه و انجم نشیند
نگاهشن سوی پروین ببیند
...
1. خودی تا گشت مهجور خدائی
به فقرموختداب گدائی
...
1. می روشن ز تاک من فرو ریخت
خوشا مردی که در دامانمویخت
...
1. تو ای باد بیابان از عرب خیز
ز نیل مصریان موجی برانگیز
...
1. خلافت فقر با تاج و سریر است
زهی دولت که پایان ناپذیر است
...
1. جوانمردی که خود را فاش بیند
جهان کهنه را بازفریند
...
1. به روی عقل و دل بگشای هر در
بگیر از پیر هر میخانه ساغر
...