پرد در وسعت از اقبال لاهوری ارمغان حجاز 181
1. پرد در وسعت گردون یگانه
نگاه او به شاخشیانه
1. پرد در وسعت گردون یگانه
نگاه او به شاخشیانه
1. به باغان عندلیبی خوش صفیری
به راغان جره بازی زود گیری
1. بجام نو کهن می از سبو ریز
فروغ خویش را بر کاخ و کو ریز
1. گرفتم حضرت ملا ترش روست
نگاهش مغز را نشناسد از پوست
1. فرنگی صید بست از کعبه و دیر
صدا از خانقاهان رفت «لاغیر»
1. به بند صوفی و ملا اسیری
حیات از حکمت قرآن نگیری
1. ز قرآن پیش خود آئینه آویز
دگرگون گشتهای از خویش بگریز
1. ز من بر صوفی و ملا سلامی
که پیغام خدا گفتند ما را
1. ز دوزخ واعظ کافر گری گفت
حدیثی خوشتر از وی کافری گفت
1. مریدی خود شناسی پخته کاری
به پیری گفت حرف نیش داری
1. پسر را گفت پیری خرقه بازی
ترا این نکته باید حرز جان کرد
1. به کام خود دگر آن کهنه می ریز
که با جامش نیرزد ملک پرویز