1 درین عالم بهشت خرمی هست بشاخ او ز اشک من نمی هست
2 نصیب او هنوز آن های و هو نیست که او در انتظار آدمی هست
1 بده او را جوان پاکبازی سرورش از شراب خانه سازی
2 قوی بازوی او مانند حیدر دل او از دو گیتی بی نیازی
1 بیا ساقی بگردان جام می را ز می سوزنده تر کن سوز نی را
2 دگر آن دل بنه در سینهٔ من که پیچم پنجهٔ کاؤس و کی را
1 جهان از عشق از سینه تست سرورش از می دیرینهٔ تست
2 جز این چیزی نمیدانم ز جبریل که او یک جوهر از آئینهٔ تست
1 مرا این سوز از فیض دم تست به تاکم موج می از زمزم تست
2 خجل ملک جم از درویشی من که دل در سینهٔ من محرم تست
1 درین بتخانه دل با کس نبستم ولیکن از مقام خود گسستم
2 ز من امروز میخواهد سجودی خداوندی که دی او را شکستم
1 دمید آن لاله از مشت غبارم که خونش می تراود از کنارم
2 قبولش کن ز راه دلنوازی که من غیر از دلی ، چیزی ندارم
1 حضور ملت بیضا تپیدم نوای دل گدازی آفریدم
2 ادب گوید سخن را مختصر گوی تپیدم ، آفریدم ، آرمیدم
1 بصدق فطرت رندانهء من بسوز آه بیتابانه من
2 بده آن خاک را ابر بهاری که در آغوش گیرد دانهء من
1 دلی برکف نهادم ، دلبری نیست متاعی داشتم ، غارتگری نیست
2 درون سینهٔ من منزلی گیر مسلمانی ز من تنها تری نیست