شراب میکدهٔ من نه از اقبال لاهوری زبور عجم 85
1. شراب میکدهٔ من نه یادگار جم است
فشردهٔ جگر من به شیشهٔ عجم است
1. شراب میکدهٔ من نه یادگار جم است
فشردهٔ جگر من به شیشهٔ عجم است
1. لاله صحرایم از طرف خیابانم برید
در هوای دشت و کهسار و بیابانم برید
1. سخن تازه زدم کس بسخن وا نرسید
جلوه خون گشت و نگاهی بتماشا نرسید
1. عاشق آن نیست که لب گرم فغانی دارد
عاشق آنست که بر کف دو جهانی دارد
1. درین چمن دل مرغان زمان زمان دگر است
بشاخ گل دگر است و به آشیان دگر است
1. ما از خدای گم شدهایم او به جستجوست
چون ما نیازمند و گرفتار آرزوست
1. خواجه از خون رگ مزدور سازد لعل ناب
از جفای دهخدایان کشت دهقانان خراب
1. گرچه می دانم که روزی بی نقاب آید برون
تا نپنداری که جان از پیچ و تاب آید برون
1. گشاده رو ز خوش و ناخوش زمانه گذر
ز گلشن و قفس و دام و آشیانه گذر
1. زندگی در صدف خویش گهر ساختن است
در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است
1. برون زین گنبد در بسته پیدا کرده ام راهی
که از اندیشه برتر می پرد آه سحر گاهی
1. گنهکار غیورم مزد بیخدمت نمیگیرم
از آن داغم که بر تقدیر او بستند تقصیرم