15 اثر از زبور عجم اقبال لاهوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر زبور عجم اقبال لاهوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار اقبال لاهوری / زبور عجم اقبال لاهوری

زبور عجم اقبال لاهوری

1 من هیچ نمی‌ترسم از حادثهٔ شب‌ها شب‌ها که سحر گردد از گردش کوکب‌ها

2 نشناخت مقام خویش افتاد به دام خویش عشقی که نمودی خواست از شورش یارب‌ها

3 آهی که ز دل خیزد از بهر جگرسوزی است در سینه شکن او را آلوده مکن لب‌ها

4 در میکده باقی نیست از ساقی فطرت‌خواه آن می که نمی‌گنجد در شیشهٔ مشرب‌ها

1 یاد ایامی که خوردم باده ها با چنگ و نی جام می در دست من مینای می در دست وی

2 درکنار آئی خزان ما زند رنگ بهار ورنیا ئی فرودین افسرده تر گردد ز دی

3 بیتو جان من چو آن سازی که تارش در گسست در حضور از سینهٔ من نغمه خیزد پی به پی

4 آنچه من در بزم شوق آورده ام دانی که چیست؟ یک چمن گل یک نیستان ناله یک خمخانه می

1 نوای من از آن پر سوز و بیباک و غم انگیزست بخاشاکم شرار افتاده باد صبحدم تیز است

2 ندارد عشق سامانی ولیکن تیشه ئی دارد خراشد سینهٔ کهسار و پاک از خون پرویز است

3 مرا در دل خلید این نکته از مرد ادا دانی ز معشوقان نگه کاری تر از حرف دلاویز است

4 به بالینم بیا ، یکدم نشین ، کز درد مهجوری تهی پیمانه بزم ترا پیمانه لبریز است

1 دیار شوق که درد آشناست خاک آنجا به ذره ذره توان دیده جان پاک آنجا

2 می مغانه ز مغ زادگان نمی گیرند نگاه می شکند شیشه های تاک آنجا

3 به ضبط جوش جنون کوش در مقام نیاز بهوش باش و مرو با قبای چاک آنجا

1 جهان ما همه خاک است و پی سپر گردد ندانم اینکه نفسهای رفته بر گردد

2 شبی که گور غریبان نشیمن است او را مه و ستاره ندارد چسان سحر گردد

3 دلی که تاب و تب لایزال می طلبد کرا خبر که شود برق یا شرر گردد

4 نگاه شوق و خیال بلند و ذوق وجود مترس ازین که همه خاک رهگذر گردد

1 مانند صبا خیز و وزیدن دگر آموز دامان گل و لاله کشیدن دگر آموز

2 موئینه به بر کردی و بی ذوق تپیدی آنگونه تپیدی که بجائی نرسیدی

3 کافر دل آواره دگر باره به او بند بر خویش گشا دیده و از غیر فروبند

4 دم چیست پیام است شنیدی نشنیدی در خاک تو یک جلوه عام است ندیدی

1 تو باین گمان که شاید سر آستانه دارم به طواف خانه کاری بخدای خانه دارم

2 شرر پریده رنگم مگذر ز جلوهٔ من که بتاب یک دو آنی تب جاودانه دارم

3 نکنم دگر نگاهی به رهی که طی نمودم به سراغ صبح فردا روش زمانه دارم

4 یم عشق ساحل من نه غم سفینه دارم نه سر کرانه دارم

1 بصدای درمندی بنوای دلپذیری خم زندگی گشادم بجهان تشنه میری

2 تو بروی بینوائی در آن جهان گشادی که هنوز آرزویش ندمیده در ضمیری

3 ز نگاه سرمه سائی بدل و جگر رسیدی چه نگاه سرمه سائی دو نشانه زد به تیری

4 به نگاه نارسایم چه بهار جلوه دادی که بباغ و راغ نالم چو تذرو نو صفیری

1 گذر از آنکه ندیدست و جز خبر ندهد سخن دراز کند لذت نظر ندهد

2 شنیده ام سخن شاعر و فقیه و حکیم اگرچه نخل بلند است برگ و بر ندهد

3 تجلئی که برو پیر دیر می نازد هزار شب دهد و تاب یک سحر ندهد

4 هم از خدا گله دارم که بر زبان نرسد متاع دل برد و یوسفی به بر ندهد

1 فرصت کشمکش مده این دل بی قرار را یک دو شکن زیاده کن گیسوی تابدار را

2 از تو درون سینه ام برق تجلئی که من با مه و مهر داده ام تلخی انتظار را

3 ذوق حضور در جهان رسم صنم گری نهاد عشق فریب می دهد جان امیدوار را

4 تا بفراغ خاطری نغمهٔ تازه ئی زنم باز به مرغزار ده طایر مرغزار را

آثار اقبال لاهوری

15 اثر از زبور عجم اقبال لاهوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر زبور عجم اقبال لاهوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی