15 اثر از زبور عجم اقبال لاهوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر زبور عجم اقبال لاهوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار اقبال لاهوری / زبور عجم اقبال لاهوری

زبور عجم اقبال لاهوری

1 اگر به بحر محبت کرانه می‌خواهی هزار شعله دهی یک زبانه می‌خواهی

2 مرا ز لذت پرواز آشنا کردند تو در فضای چمن آشیانه می‌خواهی

3 یکی به دامن مردان آشنا آویز ز یار اگر نگه محرمانه می‌خواهی

4 جنون نداری و هویی فکنده‌ای در شهر سبو شکستی و بزم شبانه می‌خواهی

1 بگذر از خاور و افسونی افرنگ مشو که نیرزد به جوی اینهمه دیرینه و نو

2 چون پرکاه که در رهگذر باد افتاد رفت اسکندر و دارا و قباد و خسرو

3 زندگی انجمن آرا و نگهدار خود است ایکه در قافله ئی بی همه شو با همه رو

4 تو فروزنده تر از مهر منیر آمده ئی آنچنان زی که بهر ذره رسانی پرتو

1 شراب میکدهٔ من نه یادگار جم است فشردهٔ جگر من به شیشهٔ عجم است

2 چو موج می تپد آدم به جستجوی وجود هنوز تا به کمر در میانهٔ عدم است

3 بیا که مثل خلیل این طلسم در شکنیم که جز تو هر چه درین دیر دیده ام صنم است

4 اگر به سینهٔ این کائنات در نروی نگاه را به تماشا گذاشتن ستم است

1 علمی که تو آموزی مشتاق نگاهی نیست واماندهٔ راهی هست آوارهٔ راهی نیست

2 آدم که ضمیر او نقش دو جهان ریزد با لذت آهی هست بی لذت آهی نیست

3 هر چند که عشق او آوارهٔ راهی کرد داغی که جگر سوزد در سینهٔ ماهی نیست

4 من چشم نه بردارم از روی نگارینش آن مست تغافل را توفیق نگاهی نیست

1 ما که افتنده‌تر از پرتو ماه آمده‌ایم کس چه داند که چسان این همه راه آمده‌ایم

2 با رقیبان سخن از درد دل ما گفتی شرمسار از اثر ناله و آه آمده‌ایم

3 پرده از چهره برافکن که چو خورشید سحر بهر دیدار تو لبریز نگاه آمده‌ایم

4 عزم ما را به یقین پخته ترک ساز که ما اندرین معرکه بی خیل و سپاه آمده‌ایم

1 غزل سرای و نواهای رفته باز آور به این فسرده دلان حرف دل نواز آور

2 کنشت و کعبه و بتخانه و کلیسا را هزار فتنه از آن چشم نیم باز آور

3 ز باده ئی که بخاک من آتشی آمیخت پیاله ئی بجوانان نو نیاز آور

4 نئی که دل ز نوایش بسینه می رقصد مئی که شیشهٔ جان را دهد گداز آور

1 خود را کنم سجودی ، دیر و حرم نمانده این در عرب نمانده آن در عجم نمانده

2 در برگ لاله و گل آن رنگ و نم نمانده در ناله های مرغان آن زیر و بم نمانده

3 در کارگاه گیتی نقش نوی نبینم شاید که نقش دیگر اندر عدم نمانده

4 سیاره های گردون بی ذوق انقلابی شاید که روز و شب را توفیق رم نمانده

1 عرب که باز دهد محفل شبانه کجاست عجم که زنده کند رود عاشقانه کجاست

2 بزیر خرقهٔ پیران سبوها چه خالی است فغان که کس نشناسد می جوانه کجاست

3 درین چمنکده هر کس نشیمنی سازد کسی که سازد و وا سوزد آشیانه کجاست

4 هزار قافله بیگانه وار دید و گذشت دلی که دید به انداز محرمانه کجاست

1 دل دیده ئی که دارم همه لذت نظاره چه گنه اگر تراشم صنمی ز سنگ خاره

2 تو به جلوه در نقابی که نگاه بر نتابی مه من اگر ننالم تو بگو دگر چه چاره

3 چه شود اگر خرامی به سرای کاروانی که متاع ناروانش دلکی است پاره پاره

4 غزلی زدم که شاید به نوا قرارم آید تب شعله کم نگردد ز گسستن شراره

1 زمانه قاصد طیار آن دلآرام است چه قاصدی که وجودش تمام پیغام است

2 گمان مبر که نصیب تو نیست جلوهٔ دوست درون سینه هنوز آرزوی تو خام است

3 گرفتم این که چو شاهین بلند پروازی بهوش باش که صیاد ما کهن دام است

4 به اوج مشت غباری کجا رسد جبریل بلند نامی او از بلندی بام است

آثار اقبال لاهوری

15 اثر از زبور عجم اقبال لاهوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر زبور عجم اقبال لاهوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی