1 ما از خدای گم شدهایم او به جستجوست چون ما نیازمند و گرفتار آرزوست
2 گاهی به برگ لاله نویسد پیام خویش گاهی درون سینه مرغان به های و هوست
3 در نرگس آرمید که بیند جمال ما چندان کرشمه دان که نگاهش به گفتگوست
4 آهی سحر گهی که زند در فراق ما بیرون و اندرون زبر و زیر و چار سوست
1 گنهکار غیورم مزد بیخدمت نمیگیرم از آن داغم که بر تقدیر او بستند تقصیرم
2 ز فیض عشق و مستی بردهام اندیشه را آنجا که از دنباله چشم مهر عالمتاب میگیرم
3 من از صبح نخستین نقشبند موج و گردابم چو بحر آسوده میگردد ز طوفان چاره برگیرم
4 جهان را پیش ازین صد بار آتش زیر پا کردم سکون و عافیت را پاک میسوزد بم و زیرم
1 سخن تازه زدم کس بسخن وا نرسید جلوه خون گشت و نگاهی بتماشا نرسید
2 سنگ می باش و درین کارگه شیشه گذر وای سنگی که صنم گشت و به مینا نرسید
3 کهنه را در شکن و باز به تعمیر خرام هر که در ورطهٔ «لا» ماند به «الا‘ نرسید
4 ایخوش آن جوی تنک مایه که از ذوق خودی در دل خاک فرو رفت و بدریا نرسید
1 این هم جهانی آن هم جهانی این بیکرانی آن بیکرانی
2 هر دو خیالی هر دو گمانی از شعلهٔ من موج دخانی
3 این یک دو آنی آن یک دو آنی من جاودانی من جاودانی
4 این کم عیاری آن کم عیاری من پاک جانی نقد روانی
1 بینی جهان را خود را نبینی تا چند نادان غافل نشینی
2 نور قدیمی شب را بر افروز دست کلیمی در آستینی
3 بیرون قدم نه از دور آفاق تو پیش ازینی تو بیش ازینی
4 از مرگ ترسی ای زنده جاوید؟ مرگ است صیدی تو در کمینی
1 لاله این چمن آلودهٔ رنگ است هنوز سپر از دست مینداز که جنگ است هنوز
2 فتنه ئی را که دو صد فتنه با آغوشش بود دختری هست که در مهد فرنگ است هنوز
3 ای که آسوده نشینی لب ساحل بر خیز که ترا کار بگرداب و نهنگ است هنوز
4 از سر تیشه گذشتن ز خردمندی نیست ای بسا لعل که اندر دل سنگ است هنوز
1 به نگاه آشنائی چو درون لاله دیدم همه ذوق و شوق دیدم همه آه و ناله دیدم
2 به بلند و پست عالم تپش حیات پیدا چه دمن چه تل چه صحرا رم این غزاله دیدم
3 نه به ماست زندگانی نه ز ما ست زندگانی همه جاست زندگانی ز کجا ست زندگانی
1 جانم در آویخت با روزگاران جوی است نالان در کوهساران
2 پیدا ستیزد پنهان ستیزد ناپایداری با پایداران
3 این کوه و صحرا این دشت و دریا نی راز داران نی غمگساران
4 بیگانهٔ شوق بیگانهٔ شوق این جویباران این آبشاران
1 بیا که خاوریان نقش تازه ئی بستند دگر مرو بطواف بتی که بشکستند
2 چه جلوه ایست که دلها بلذت نگهی ز خاک راه مثال شراره بر جستند
3 کجاست منزل تورانیان شهر آشوب که سینه های خود از تیزی نفس خستند
4 تو هم بذوق خودی رس که صاحبان طریق بریده از همه عالم بخویش پیوستند
1 از چشم ساقی مست شرابم بی می خرابم بی می خرابم
2 شوقم فزون تر از بی حجابی بینم نه بینم در پیچ و تابم
3 چون رشتهٔ شمع آتش بگیرد از زخمهٔ من تار ربابم
4 از من برون نیست منزلگه من من بی نصیبم ، راهی نیابم