ای دل! به جهان معتکف کوی از حیدر شیرازی غزل 36
1. ای دل! به جهان معتکف کوی فلان باش
در بندگی حضرت او بسته میان باش
...
1. ای دل! به جهان معتکف کوی فلان باش
در بندگی حضرت او بسته میان باش
...
1. بر چهرهٔ او هر که زمانی نگران شد
مانند من از مهر رخش بیدل و جان شد
...
1. ساقی! بده آن باده که هنگام بهارست
صحن چمن از سنبل و گل چون رخ یارست
...
1. به طرّهٔ طیرهٔ مشکی، به چهره غیرت ماه
کهای، چهای، چه کسی؟ لا اله الا الله
...
1. بتم چو ساغر یاقوت ناب میگیرد
گل از حرارت می در گلاب میگیرد
...
1. بت سمن بر سیمین عذار سنگین دل
چگونه صبر کند در غم تو چندین دل
...
1. طریق شب روی- ای دل!- ز دست نگذاری
اگر شبی سر زلف بتی به دست آری
...
1. نگار عهد شکن بی وفای دوران است
بیا و دور رخش را ببین که دور آن است
...
1. بیا که درد مرا از لب تو درمان است
ببین که چون سر زلفت دلم پریشان است
...
1. بیا که مردمک دیده غرقه در آب است
ببین که اشک روانم به رنگ عناب است
...
1. وجود خاکی من گرچه می دهی بر باد
هزار جان عزیزم فدای جان تو باد
...
1. ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است
...