1
المنة لله که در میکده باز است
زآن رو که مرا بر در او روی نیاز است
2
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
و آن می که در آنجاست حقیقت نه مجاز است
3
از وی همه مستی و غرورست و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
4
رازی که بر خلق نگفتیم و نگوییم
با دست بگوییم که او محرم راز است
5
شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که آن قصه دراز است
6
پای دل مجنون و خم طره ی لیلی
رخساره ی محمود و کف پای ایاز است
7
بر دوخته ام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده ی من بر رخ زیبای تو باز است
8
در کعبه ی کوی تو هر آن کس که درآمد
از قبله ی ابروی تو در عین نماز است
9
ای مجلسیان! سوز دل حیدر مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است