1 بت شکرسخن پستهدهان میگذرد مَهِ خورشیدرخ مویمیان میگذرد
2 خلق شیراز! بدانید و نظر باز کنید کآفت مرد و زن و پیر و جوان میگذرد
3 تا من از سینهٔ مجروح سپر ساختهام از دلم ناوک مژگان فلان میگذرد
4 به ظریفی و حریفی و لطیفی و خوشی یار من از همه خوبان جهان میگذرد
1 بیا که مردمک دیده غرقه در آب است ببین که اشک روانم به رنگ عناب است
2 به یاد یار گل اندام، خار همچو سنان به زیر پهلوی مجروح من چو سنجاب است
3 ز حال دیده ی بی خواب من چه غم دارد ستمگری که ز جام غرور در خواب است
4 ز گریه مردم دریانشین دیده ی من به حسرت گهری در میان غرقاب است
1 به طرّهٔ طیرهٔ مشکی، به چهره غیرت ماه کهای، چهای، چه کسی؟ لا اله الا الله
2 تو نور چشم منی زآن سبب که در شب و روز ندیده دیدهٔ من بیرخت سفید و سیاه
3 بر آنکه در نظر عاشقان کنی گذری بود ز هر طرفی صدهزار دیده به راه
4 چو زلف چون رسنت عاشقان به بند کشد درافکند به زنخ صد هزار خسته به چاه
1 پرتو روی تو از روی صفا میبینم مردم چشم تو در عین حیا میبینم
2 در لبت مینگرم، جوهر جان مییابم در رخت مینگرم، صنع خدا میبینم
3 شام گیسوی تو یا ملک ختن مینگرم؟ زلف پرچین تو یا مشک خطا میبینم؟
4 گرد کوه از سر غیرت چو کمر میگردم زآنکه اندام تو در بند قبا میبینم
1 ساقی! بده آن باده که هنگام بهارست صحن چمن از سنبل و گل چون رخ یارست
2 نرگس که بود بر کف او ساغر زرین چون نرگس مخمور تو در عین خمارست
3 وقت گل اگر دست دهد یار گل اندام می نوش که هنگام می و بوس و کنارست
4 در سینه ی عشاق ز آسیب هوایی ای سیب زنخدان، تو چه دانی که چه نارست
1 باز ازین واقعه ما را دل و جان میسوزد نه دل ما، که دل خلق جهان میسوزد
2 گوییا آتش دوزخ به جهان در زدهاند که دل مرد و زن و پیر و جوان میسوزد
3 چنگ در چنگ مغنی ز درون مینالد شمع در مجلس ما گریهکنان میسوزد
4 نه منم سوخته در دهر که از آتش مهر دل چرخ از غم سلطان جهان میسوزد
1 ماه ملایک منظری، سنگین دلی سیمین بری رشک بتان آزری، جان و دل از من می بری
2 گل شمه ای از بوی تو، شب تاره ای از موی تو مه پرتوی از روی تو، در آسمان دلبری
3 خورشیدروی و مه وشی، با لعل همچون آتشی خطی ز سنبل می کشی بر گرد گلبرگ طری
4 شد خاک جسم پاک من، خون شد دل غمناک من گر بگذری بر خاک من جان در تنم باز آوری
1 از پردهٔ صبح دوم خورشید تابان میرسد یا در بر صاحبدلان آن راحت جان میرسد
2 در مجلس آزادگان در بزم کار افتادگان گلبرگ خندان میدمد، سرو خرامان میرسد
3 یعقوب بینا میشود، دولت مهیا میشود کز ملک مصر دلبری یوسف به کنعان میرسد
4 با روی چون حور و پری، با زلف و خال عنبری با مهر و ماه و مشتری سلطان خوبان میرسد
1 ای گل! هزار بلبل بیدل اسیر تست تنگ شکر خجل ز لب دلپذیر تست
2 در پیش خاص و عام تمام است و روشن است شعری که وصف روی چو بدر منیر تست
3 از عمر خویش برخورد آن کس که در جهان یک لحظه در برش بر همچون حریر تست
4 گر بی کمان ابروی تو ناله ای کنم عیبم مکن که بر جگرم زخم تیر تست
1 علی الصباح که سلطان طارم ازرق فراز گنبد فیروزه گون بزد سنجق
2 ز بیم خنجر خورشید، لشکر انجم ز روی چرخ گریزان شدند چون زیبق
3 ز خواب صبح چون ملاح روز سر برداشت روانه کرد درین بحر نیلگون زورق
4 ز روی صدق، به صابون مهر، گازر روز سحر ز دامن گردون بشست روی شفق