1 حسبة لله عزیزان یار من باز آورید دل ز دستم می رود، دلدار من باز آورید
2 از سر راه وفا از غایت لطف و کرم تا شود غمخوار من، غمخوار من باز آورید
3 آن طبیب دل که یاقوتش دوان جان بود از برای این دل بیمار من باز آورید
4 آن بت مه پیکر خورشید روی زهره چشم مشتری وارش سوی بازار من باز آورید
1 دوش، آغوش و بر و بوس و کناری داشتم تا به هنگام سحر در بر نگاری داشتم
2 اختیارم باده خوردن بود و آغوش و کنار از برای آنکه در دست اختیاری داشتم
3 شاهدی شوخی شگرفی شکری شیرین لبی دلبری سنگین دلی سیمین عذاری داشتم
4 عیش می کردم به شادی، باده می خوردم به کام غم نمی خوردم که در بر غمگساری داشتم
1 چو خورشید رخشنده رخ برفروخت دل آسمان را به آتش بسوخت
2 خرد گفت: رو پیش سلطان عهد که بالای گردون کشیده ست مهد
3 که او گوهر بحر شاه ولی است به گاه وفا و سخا چون علی است
4 بود شاهزاده، بود تاج بخش به مردی فزون از خداوند رخش
1 روز نوروز و هوای چمن و فصل بهار خوش بود جام می و بوی گل و روی نگار
2 از گل و نسترن و یاسمن و سرو و سمن باغ پرنقش و نگارست، زهی نقش و نگار!
3 بر لب ساغر گل، عکس می شورانگیز بر کف دست شقایق، قدح نوشگوار
4 گسترانند در اطراف چمن دیبه سبز یا مگر خاک چمن نقش کنند از ژنگار
1 ای سمن عارض مه پیکر شیرین گفتار وی زده دایره بر گرد گل از مشک تتار
2 نرگس مست تو در باغ ارم باده فروش سنبل پست تو بر برگ سمن غالیه بار
3 زلف پرچین تو آشفته دلی در فردوس خال مشکین تو هندو بچه ای در گلزار
4 چشم میگون تو هنگام سحر مست مدام لعل نوشین تو در وقت طرب باده گسار
1 پرتو روی تو از روی صفا میبینم مردم چشم تو در عین حیا میبینم
2 در لبت مینگرم، جوهر جان مییابم در رخت مینگرم، صنع خدا میبینم
3 شام گیسوی تو یا ملک ختن مینگرم؟ زلف پرچین تو یا مشک خطا میبینم؟
4 گرد کوه از سر غیرت چو کمر میگردم زآنکه اندام تو در بند قبا میبینم
1 ترک سرمست تو خون دل ما میریزد بیگنه خون دل خسته چرا میریزد
2 مردم دیدهٔ دریا دل گوهر پاشم هرچه دارد همه در پای شما میریزد
3 تا صبا میزند از چین سر زلف تو دم نافههای ختن از باد هوا میریزد
4 سنبلت پای دل پیر و جوان میبندد نرگست خون دل شاه و گدا میریزد
1 آب کز دیده روان شد ببرد بنیادم آتش عشق تو چون خاک دهد بر بادم
2 دیده خون ریز که چون مردم دریایی چشم بهر دردانه به دریای محیط افتادم
3 مردم از گریه ی من غرقه دریای غمند تا عنان نظر از دست مصالح دادم
4 بس که در دیده ی خود دجله روان می بینم در شک افتم که مگر در طرف بغدادم
1 تا دل خسته به دست سر زلفت دادم کمر بندگی ات بسته ام و آزادم
2 آخر ای ماه پری چهره به فریادم رس کز هوایت ز فلک می گذرد فریادم
3 گر کسی از غم هجران تو شادی طلبد منم آن کس که به غم خوردن رویت شادم
4 بیستون ستمت را بکشم چون فرهاد زآنکه بی شکر شیرین تو چون فرهادم
1 روز نوروز و می و مطرب و معشوق و بهار مستی و عشرت و آغوش و بر و بوس و کنار
2 سمن و نسترن و یاسمن و سرو چمن سوسن و برگ گل و جام می و روی نگار
3 کام و آرام و نشاط و طرب و عیش و خوشی سرو و شمشاد و گل و سنبل و سیب و به و نار
4 مستی نرگس و رنگ چمن و سایه ی بید غلغل بلبل و بوی گل و آواز هزار