1 آزاده، از حیات خود آزار میکشد باریست این، که دوش سبکبار میکشد
2 بر خصم تندخوست دلم، کورهٔ گداز زین خون گرم، نیشتر آزار میکشد
3 تنها نه کفر زلف تو زد راه تقویم زاهد به سبحه، رشتهٔ زنّار میکشد
1 جز آتش بهار هوا را که بشکند؟ جز می، طلسم توبهٔ ما را کِه بشکند؟
2 دست و دل شکسته ام از کار برده ای بر عارض تو، زلف دو تا را که بشکند؟
1 آن کیست تا ز کار کسی عقده واکند؟ تقدیر نی به ناخن مشکل گشا کند
2 بر چشم مهر و مه ننهد پای، غیرتم گردون گر استخوان مرا، توتیا کند
1 چهره نما که در چمن، شور هزار گل کند طرّه گشا که در خزان، بوی بهار گل کند
2 سپند آتش خویشم، کسی دوا چه کند؟ به بی قراری من صبر بی نوا چه کند؟
3 حزین سوخته دل، می دهد به حسرت جان زمانه عهد شکن، یار بی وفا چه کند؟
1 اگر یادم، چمن پرورد آغوشش نخواهد شد سخن های من، از خاطر فراموشش نخواهد شد
2 اگر خورشید شوید روی خود در چشمهٔ کوثر طرف با سینهٔ صبح بناگوشش نخواهد شد
1 به دنیا سر فرو ناوردنم بالین راحت شد نظر پوشیدن از وضع جهان، خواب فراغت شد
1 نگاه خشم، چشم شوخ او را زیب دیگر شد رگ تلخی درین بادام، شیرین تر ز شکّر شد
1 تا زلف تو بر دوش و برم سایه فکن شد هر چاک دلم، جادهٔ صحرای ختن شد
2 دیدهٔ بخت سیاهم چو گران خواب شود تیغ مژگان رسای تو سیه تاب شود
3 سر تسلیم، پی سجدهٔ مستانه به خاک می گذارم، اگر ابروی تو محراب شود
4 مرا به خاک چو مژگان اشکبار شود کفن پر آب تر از ابر مایه دار شود
1 همّت آن است که در پیش کرم، دون نشود کف من از گهر آبله ممنون نشود
2 من جگر تشنهٔ آن تیغم و او صرفه شعار دم آبی ندهد، تا دل من خون نشود
1 تقلید من فزونی یاران نمی شود هرگز غبار، ابر بهاران نمی شود
2 لفظ مطیع و معنی بیگانهٔ من است صیدی که رام شیر شکاران نمی شود