مداوای جنون از حزین لاهیجی غزلیات ناتمام 1488
1. مداوای جنون از دیده بیخواب میآید
کز او دایم به گوش من، صدای آب میآید
...
1. مداوای جنون از دیده بیخواب میآید
کز او دایم به گوش من، صدای آب میآید
...
1. وجود کاملان بر ناقصان دشوار میآید
اگر روح اللّه است او نیز، بر خر بار میآید
...
1. ز معراج خریّت، خواجه سنگین بار میآید
به تمکین تمام، این خرس از کهسار میآید
...
1. ز هجران کار دلتنگی به سامان دیر می آید
که دست ناتوانم، تا گریبان دیر می آید
...
1. در آن محفل که شمع من، تجلیساز میآید
اگر طور است، چون پروانه در پرواز میآید
...
1. با سفلگان شراکت روزی، زیان بود
سگ دشمن گدایی یک پاره نان بود
...
1. دمهای زنده را، از اجل کی زیان بود؟
گیرم چو خود کناره، سخن در میان بود
...
1. امشب که از نظر مه من درگذاره بود
از داغ پیکرم، فلک پر ستاره بود
...
1. مرنج از طعنهٔ خصم و مکن عرض کمال خود
که خود عیب و هنر، بهتر کند اظهار حال خود
...
1. در بهاری که مرا بال و پرافشانی بود
بی تو گل در نظرم، لالهٔ پیکانی بود
...
1. خجل چون بید مجنون گشتم از نشو و نمای خود
ز قدّ پرشکن گردیده ام زنجیر پای خود
...
1. تشنه کامان حسد خون مرا نوشیدند
کهنه شد، بس که هنرهای مرا پوشیدند
...