1 آسان به جلوه های تو، از جا نمی روم برپاست محشر و به تماشا نمی روم
2 تعظیم سفله، پست کند قدر مرد را از جا، به آمد آمد دنیا، نمی روم
1 چو سایه در قدم سرو خوش خرام توام ز خویش و از همه آزاده ام، غلام توام
2 ز داغ عشق، کشیدم پیاله چون خورشید غم خمار ندارم، که مست جام توام
1 سیاهی را، به اشک از دیدهٔ خود کام می شوبم رخش را کعبه دانم، جامهٔ احرام می شویم
2 به خون توبه، زهد خشک، آلوده ست دامان را ردای خانقاهی در می گلفام می شویم
3 نیاز دل، غرور ناز او را سرگران دارد نگاه از چشم می دزدم، ز لب پیغام می شویم
1 رنگین شد از رخت، چو رگ گل، نظاره ام بوی تو می دمد، ز دل پاره پاره ام
1 ز دل برخاست شوری، دیدهٔ داغ درون روشن گرفتم جای مجنون، چشم صحرای جنون روشن
1 زانوی بی کسی هاست، بالین خستهٔ من شد مومیایی دل، رنگ شکستهٔ من
2 پاس ادب به عاشق، نگذاشت اختیاری کاری نمی گشاید، از دست بستهٔ من
1 نماید بی سبب حاصل، مسبب مدعای من چو موج آید به ساحل، کشتی بی ناخدای من
2 به دنیا، خانهٔ از نقش پا برچیده ای دارم چه خواهد برد سیلاب حوادث، از سرای من
1 نهانی کرده ای یغما، دل من کجا بردی؟ چه کردی با دل من؟
2 گرانبار تغافلها نگاهت سبکدوش تمناها، دل من
1 باده بیار و هوش را، از سر ما روانه کن زاهد خرقه پوش را، مست می مغانه کن
2 چند به باد می دهی، طرهٔ ترهات را؟ واعظ شهر نیستی، زمزمه، عاشقانه کن
3 غازهٔ افتخارکش، ناصیهٔ نیاز را صدر نشین عشق شو، سجدهٔ آستانه کن
4 گوشهٔ چشم عشوه ای از تو به کار می خوش است رطل گران باده را، لجهٔ بیکرانه کن
1 لخت دل با سینه از اشک مدام آمد برون این کباب آخر ز آتشخانه، خام آمد برون
2 گشت با زخم نمایان، سینهٔ صبح آشنا شب که تیغ نالهٔ من، از نیام آمد برون