1 زبان و سود، شد در عشق بی پروا فراموشم خیال آخرت، گردید چون دنیا فراموشم
2 گِل کوثر زنم از بی نیازی بر در جنّت نخواهد شد اگر در محشر، استغنا فراموشم
1 از ضعف مشکل آید، چون می برد ز خویشم بالین خواب سازد، از مخمل فرنگم
2 کلکم کند به نیرنگ، پرداز چهرهٔ گل مشاطّهٔ بهار است، افکار نیمرنگم
1 ز ابر دیده در هر گل، زمین کشته ای دارم به کف تسبیح و با زنّار ترسا رشته ای دارم
2 تو در صحن چمن، با بانگ مطرب میگساری کن که من در کوه و صحرا، آه خون آغشته ای دارم
3 مرا تبخاله بر لب زد، شراب آتش آلودی تو درکش گر توانی، جام از کف هشته ای دارم
1 با ماست، لطف چشم تغافل پناه،کم حسرت پر و امید فراوان، نگاه کم
2 دل را مده به غمزهٔ مژگان که خسروان آلوده اند پنجه به خون سپاه،کم
3 در محفل زمانه، چو شمعیم در گداز تا تن به جا بود، نشود اشک و آه کم
1 شکایت نیست، مطلب ناله آهنگ است می نالم ز دل تنگی نمی نالم، دلم تنگ است می نالم
1 بیهوده نگشتم به سراپای دو عالم منظور تو بودی ز تماشای دو عالم
2 خم کردن سر، بهر طمع، طاعت بُت بود یک سجده نکردم به تمنّای دو عالم
1 ز رنگش، اشک گلگون بادهٔ نابی ست در چشمم نگاه از یاد آن لب، عالم آبی ست در چشمم
2 نصیب دیده ام تا دولت بیدار معنی شد سواد هر دو عالم، صورت خوابیست در چشمم
1 دل و جان نژند را مانم خاطر مستمند را مانم
2 داده دهرم به رایگان بر باد پند ناسودمند را مانم
3 بر سراپای خویش چون نگرم یک دل دردمند را مانم
1 نکرد عشق تو، مطلب روای خویشتنم ستارهسوختهٔ داغهای خویشتنم
1 خزان چه می برد از نوبهار رنگینم؟ گل همیشه بهار است، داغ دیرینم
2 فتاده است به بی نسبتان مدار مرا فلک چو مصرع برجسته، کرده تضمینم