گهر چون سفته از حزین لاهیجی غزلیات ناتمام 1500
1. گهر چون سفته گردد، همچو اشک از دیده ها افتد
شود هر کس درین بازار بینا، از بها افتد
...
1. گهر چون سفته گردد، همچو اشک از دیده ها افتد
شود هر کس درین بازار بینا، از بها افتد
...
1. شود چون جوهر آیینه پیدا، تار میافتد
نگردد روشناس آن کس که جوهردار میافتد
...
1. عزلت طلب از پایهٔ اقبال نیفتد
تنها رو این مرحله، دنبال نیفتد
...
1. ز شیرینکاری من، بیستون آباد میگردد
قلم در پنجهٔ من تیشه فرهاد میگردد
...
1. نمی دانم چه سودا در سر مخمور می گردد
که داغم از نگاه تنگ چشمان شور می گردد
...
1. دل از قفس سینه، دم سرد برآورد
شور از همه مرغان چمن گرد، برآورد
...
1. زلف سیهش، آتش بیداد برآورد
دود از شکن طرّهٔ شمشاد برآورد
...
1. ترسم که بر لبی، سخن آن میان رود
مضمون بسته ایست، چرا رایگان رود؟
...
1. دلم، شب بر خس و خاشاک کویش تا سحر غلتد
چو آن شبنم که درگلزار، برگلهای تر غلتد
...
1. تن سختی کشم چون در خروش آید، روان رقصد
دل شوریده ز آواز شکست استخوان رقصد
...
1. ساغر ای عشق به اندازهٔ مخمور بیار
خون به جوش آمده ما را، می منصور بیار
...
1. تیغ ستمت از می پرزور گران تر
از نشئهٔ خون شد، سر منصور گران تر
...