خرامد یار من مستانه هر از حزین لاهیجی غزل 540
1. خرامد یار من مستانه هر راهی دچار آید
مگر یک بار هم از کوچه راه انتظار آید
...
1. خرامد یار من مستانه هر راهی دچار آید
مگر یک بار هم از کوچه راه انتظار آید
...
1. خوشا دمی که مرا دیده از غبار برآید
ز گرد هستیم آن نازنین سوار برآید
...
1. نسیم حالت آور، پای کوبان، تردماغ آمد
به دل ها ذوق دست افشانی گل های باغ آمد
...
1. پیمانه، گرد کلفت صد ساله می برد
آلودگی، ثلاثهٔ غسّاله می برد
...
1. بانگی به حریفان فرو رفته صبا زد
گلبن ز نو آراسته شد، مرغ نوا زد
...
1. کدامین آتشین رخسار گرم خودنمایی شد؟
که اخلاص مغانی ملّتم، در جبهه سایی شد
...
1. به سنگ حادثه خونم چو پایمال شود
ز وحشتم رگ خارا، رم غزال شود
...
1. ز نخجیر دلیرم غمزهٔ صیاد می لرزد
ز جان سخت من این دشنهٔ فولاد می لرزد
...
1. نه هرکه طبل و علم ساخت سروری داند
نه هر که تاخت به لشکر سکندری داند
...
1. زاهد از حلقهٔ ما چون دگران برخیزد
کف زنان، جامه دران، رقص کنان برخیزد
...
1. بهار جلوه چون ره برگلستان تو اندازد
صبا زان طرّه، سنبل درگریبان تو اندازد
...
1. شراب اشک تلخم، چاشنی از نقل تر گیرد
گر آن شیرین پسر، بادام چشمم در شکر گیرد
...