به دلهای دماغ آشفته، سنبل از حزین لاهیجی غزل 957
1. به دلهای دماغ آشفته، سنبل می کند کاری
به ما شوریدگان، آن زلف و کاکل می کند کاری
...
1. به دلهای دماغ آشفته، سنبل می کند کاری
به ما شوریدگان، آن زلف و کاکل می کند کاری
...
1. به جانسوزی، نی کلک سخنساز مرا دیدی
به خاموشی نوای سینهپرداز مرا دیدی
...
1. ای از شرار عشق تو هر سینه آتشخانهای
دل شمع رخسار تو را، آتش به جان پروانهای
...
1. ز نقش خط که به رخسار ارغوان زده ای
رقم به خون من ای نازنین جوان زده ای
...
1. آگه ز بی وفایی اغیار گشته ای
از جام حسن مستی و هشیار گشته ای
...
1. بنمای رخ چون دیده را گرم تماشاکرده ای
ور خوش بود مستوریت، ما را چه رسوا کرده ای
...
1. ای شوق، در شکنجهٔ دلها چگونهای؟
آه ای شرار شوخ، به خارا چگونهای؟
...