خوشا روزی که تیرت، پی به از حزین لاهیجی غزل 528
1. خوشا روزی که تیرت، پی به جان مستمند آرد
شبیخونی نگاهت برسربخت نژند آرد
...
1. خوشا روزی که تیرت، پی به جان مستمند آرد
شبیخونی نگاهت برسربخت نژند آرد
...
1. بر سر تربتم آن نوگل خندان آرید
سست پیمان مرا بر سر پیمان آرید
...
1. اگر دست مرا ساقی به یک رطل گران گیرد
الهی در جهان کام دل از بخت جوان گیرد
...
1. پیکان تو مشکل که به دل یار توان کرد
دیگر چه علاج دل بیمار توان کرد؟
...
1. کی از ما چشم صورت بین مردم حال می بیند؟
چه دیگر دیدهٔ آیینه جز تمثال می بیند؟
...
1. کی صرفه ز ما خصم سبک سر به دغا برد؟
خود باخت، دغل باز حریفی که ز ما برد
...
1. نبود عجب که از دل ما شور شد بلند
جایی که دود حوصلهٔ طور شد بلند
...
1. من از دل و دین باختگانم چه توان کرد؟
سودازده زلف بتانم چه توان کرد؟
...
1. ننگ در عشق و جنون نام مرا عالی کرد
آمد ادبار درین کوچه و اقبالی کرد
...
1. باد صبا فسانهٔ زلف تو ساز کرد
پیغام آشنا، شب ما را دراز کرد
...
1. آب و رنگی به چمن فیض گلستان تو داد
غنچه را جام شکفتن، لب خندان تو داد
...
1. سبزه دور از تو، مغیلان به نظر می آید
غنچه بی روی تو پیکان، به نظر می آید
...