خالی دمی ز درد تو این ناتوان از حزین لاهیجی غزل 505
1. خالی دمی ز درد تو این ناتوان نبود
بی ناله های زار، نی استخوان نبود
...
1. خالی دمی ز درد تو این ناتوان نبود
بی ناله های زار، نی استخوان نبود
...
1. یاد روزی که تو را میل به اغیار نبود
غیر من با دگری عشق تو را کار نبود
...
1. بزمی که مست ناز مرا جلوه گاه بود
بادام چشم، نقل شراب نگاه بود
...
1. مرا مجال سخن، بادهٔ زلال دهد
که شیشه ره به پریخانهٔ خیال دهد
...
1. دور عذار تو، خط وجود ندارد
آتش سوزان برق، دود ندارد
...
1. خیالش گر چنین در خاطرم جاگیر میگردد
پس از مردن غبارم گردهٔ تصویر میگردد
...
1. شبی که سروِ تو شمع مزار من گردد
چو گردباد به گردت غبار من گردد
...
1. آماده است تا مژهٔ ما به هم خورد
سیلی کزو خرابهٔ دنیا به هم خورد
...
1. تا کی توان ز عمر، فریب سراب خورد؟
باید نهاد لب به لب تیغ و آب خورد
...
1. هرکس به خاک میکده مست و خراب مُرد
آسوده از ثواب و خلاص از عذاب مرد
...
1. جلوه اش دامن نازی به دل ریش کشید
پادشه رخت به ویرانهٔ درویش کشید
...
1. چه شد یا رب که ابر نوبهاران برنمی خیزد؟
رگ موجی ز جام میگساران برنمی خیزد؟
...