آثار حزین لاهیجی

صفحه 38 از 92
92 اثر از غزلیات حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار حزین لاهیجی / غزلیات حزین لاهیجی

غزلیات حزین لاهیجی

1 سرگرم فنا فکر دگر هیچ ندارد شمع سحری برگ سفر هیچ ندارد

2 جز شورش آفاق به عالم خبری نیست آسوده دل ما که خبر هیچ ندارد

3 بیهوده بود زبر فلک بال فشانی این تنگ قفس روزن و در هیچ ندارد

4 بیرون نتوان کرد سر از جیب صلاحم این خرقه به جز دامن تر هیچ ندارد

1 چه شد یا رب که ابر نوبهاران برنمی خیزد؟ رگ موجی ز جام میگساران برنمی خیزد؟

2 مگر دارد نشانِ بوسه لعلِ آبدارِ او که نقشی از نگین نامداران برنمی خیزد؟

3 ز چشم سرمه آلودش سیه شد روزگار ما کدامین فتنه زین دنباله داران برنمی خیزد؟

4 تغافل پیشهٔ من نگذرد مستانه از راهی که آهی از دل امّیدواران برنمی خیزد

1 دل بیگانه مشرب با نگاه آشنا دارد همان گرمی که با هم در میان، برق و گیا دارد

2 ندارم فرصت آن کز سبو می در قدح ریزم بهار از رنگ گل پنداری آتش زیر پا دارد

3 عجب نبود که جوهر حلقهٔ بیرون در گردد چنین کآیینه را عکس تو لبریز صفا دارد

4 حباب از خویشتن چون بگذرد دریا کند خود را شکستن کشتیم را غرقهٔ آب بقا دارد

1 از پرده چو خواهد، گل رخسار برآرد پوشد به لباس گل و از خار برآرد

2 دل از خم زلفش چه خیال است برآرم؟ چون آینه کز سبزه ی زنگار برآرد

3 امروز مگر همّت مردانه ی ساقی بنیاد غم از ساغر سرشار برآرد

4 افسرده دلی رفت ز حد، شور جنون کو؟ تا بی خودم از خانهٔ خمار برآرد

1 اگر نسیم نباشد که زلف بگشاید؟ به عاشقان رخ معشوق را که بنماید؟

2 ز شمع، شب نشود روز، قدر وقت بدان طلوع شعشعه ی آفتاب می باید

3 معاشران به نشاط بهار، خنده زنید مجال نیست که گل ساغری بپیماید

4 به دست کوتهم آن طرّهٔ رسا نفتاد چه شد که پرچم آهم به عرش می ساید

1 خالی دمی ز درد تو این ناتوان نبود بی ناله های زار، نی استخوان نبود

2 گلزار حسن توست کز آدم دمیده است هرگز مرا به مشت گلی این گمان نبود

3 زلف تو داشت جانب کوتاه دستیم هرگز ز نارسایی خویشم زبان نبود

4 خود را چرا ز میکده بیرون برد کسی؟ تقصیر بیخودی ست که درکف عنان نبود

1 نبود عجب که دیده به دیدار می‌رسد فیض چمن، به رخنه دیوار می‌رسد

2 گردد قبول عذر گریبان پاره‌ام دستم اگر به دامن دلدار می‌رسد

3 عیبم مکن که حوصله‌سوز است مستیم پیمانهٔ نگاه تو، سرشار می‌رسد

4 آزادگی گزین که ازین دشت پرفریب گر می‌رسد به جای، سبکبار می‌رسد

1 غم توگونه ی گلنار را کهربا سازد به عشق هر چه مس آرند کیمیا سازد

2 دوباره زندگی حشر مرگ موعودیست ز خاک کوی تو ما را اگر جدا سازد

3 غرور ناز تو دارد ز لطف مأیوسم عجب که بوی تو با قاصد صبا سازد

4 چو گل به سینهٔ صد چاک من چه می خندی؟ غم تو پیرهن غنچه را قبا سازد

1 ز حشر مستی ما را چه باک خواهد بود؟ چو نامه در کف ما برگ تاک خواهد بود

2 ز دستبرد نگاهت، چو صبح روشن شد که تا به حشر، مرا سینه چاک خواهد بود

3 زبان شانه سر حرف کی به چنگ آرد؟ چنین که طرّه تو را، تابناک خواهد بود

4 چرا به سجدهٔ اهریمنان به خاک نهی سری که در قدم دوست خاک خواهد بود؟

1 از ما فلک دون چه به یغما بستاند؟ این سفله چه داده ست که از ما بستاند؟

2 کوثر جگر تشنه فرستد به سوالش خاری که نم از آبله ی پا بستاند

3 گر نیست تبسم، سر دشنام سلامت دل کام خود از لعل شکرخا بستاند

4 سودای کریمان همه سود است که نیسان گوهر عوض قطره ز دریا بستاند

آثار حزین لاهیجی

92 اثر از غزلیات حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی