1 در صیدگاه ناز تو بسمل به خون تپد در خون تپد ولیک نه چون دل به خون تپد
2 در شیشه خانهٔ دل هر کس، پری رخی ست از عشقت ای فرشته شمایل، به خون تپد
3 در راه عشق کز دم تیغ است تیزتر باید چنان تپید که منزل به خون تپد
4 دارند زیرکان به خیال تو زندگی صیدی که شد ز یاد تو غافل، به خون تپد
1 برخاست دل ز سینه و پیکان فرو نشست تا پر خدنگ ناز تو در جان فرو نشست
2 بود از نوای من همه جا شعله ها بلند خامش نشستم، آتش سوزان فرو نشست
3 اشکم کمر به کینهٔ افلاک بسته بود مژگان ز گریه بستم و طوفان فرو نشست
4 برخاست موج شِکوه ولی دل ز تاب رشک دم در کشید و شورش عمّان فرو نشست
1 نگاه گرم، چو رخسار آتشین تو بوسد عرق چو شبنم گستاخ، یاسمین تو بوسد
2 خدای را، نخرامی به گشت باغ، مبادا دهان غنچه، کف پای نازنین تو بوسد
3 چگونه زهر غم از رشک بر لبم نزند جوش که مور خط، به دل شاد انگبین تو بوسد
4 کند به ساغر هوش فرشته، داروی مستی تبسمی که لب سحرآفرین تو بوسد
1 فرسوده ز نعمت شده دندان به دهانت لیک ازگله یک روز نیاسود، زبانت
2 فرصت، که به دست تو متاع سره ای بود تیریست که جستهست ز آغوش کمانت
3 در باغ هوس، نخل تمنّا چه نشانی؟ برخاست ز جا از همه سو، باد خزانت
4 از ریگ روان بیش بود چاه در این راه سرکش مشو ای نفس، که دادند عنانت
1 اهل نظر، از آن در یکتا چه دیده اند با دیدهٔ حباب ز دریا چه دیده اند؟
2 حسن بتان به ساده دلی ها نمی رسد آیینه خاطران، ز تماشا چه دیده اند؟
3 حجّ قبول، کعبهٔ دیدار دیدن است از پای سعی آبله فرسا چه دیده اند؟
4 شد چشم ما ز نعمت عمر دو روزه سیر از روزگار، خضر و مسیحا چه دیده اند؟
1 از مزرع آمال چه امّید برآید نخلی که در آن ریشه کند، بید برآید
2 نه جلوهٔ برقی، نه هواداری ابری بی برگ گیاهم به چه امّید برآید
3 بی فیض تر از میکدهٔ ماه صیامم تا از افق جام، مه عید برآید
4 گر جام کند جلوه گری در کف ساقی بانگ طرب از دخمهٔ جمشید برآید
1 هر زخم که از ناوک آن تازه نهال است بر پیکر من شوختر از چشم غزال است
2 حالی شده سرمست مرا، بس که تغافل یک بار نپرسید ز حالم که چه حال است
3 هجران،گل حرمان حجاب نظر توست گر دیده گشایی همه جا بزم وصال است
4 در دام خیالت شده ام، شکل خیالی یک ره به خیالت نرسد کاین چه خیال است
1 کار دل و خراش، به هم عشق واگذاشت این عقده را به ناخن مشکل گشا گذاشت
2 پنداشت چون سپند،که میدان آتش است هرجا به سینه، شعلهٔ داغ تو، پا گذاشت
3 صرف لب تو کرد قضا، صاف رنگ و بو دردی که ماند در قدح غنچه وا گذاشت
4 در زیر سنگ، سبزه سبک بارتر از اوست هرکس به دوش، منّت نشو و نما گذاشت
1 اشکم از دیده به دنبال کسی میآید ناله بر لب، پی فریادرسی میآید
2 آتشم گر زدهای، شمعصفت خندانم شکر جور تو کنم، تا نفسی میآید
3 محمل ناز که در سینهٔ ما صحراییست؟ کز دل چاک صدای جرسی میآید
4 تهمتآلود، شود دامنش از غیرت عشق هرکجا حسن، به دام هوسی میآید
1 از ناز نقش پایت، بر خاک مشکل آید هر جا قدم گذاری، بر پارهٔ دل آید
2 کو قاصدی که آرد، سویت دگر پیامم آواز دل به گوشت، از ضعف مشکل آید
3 از آب دیده شویم، گر باشدش نشانی در حشر اگر به دستم، دامان قاتل آید
4 از ناله های شبگیر، دل یافت وصل مقصود چون باد شرطه خیزد، کشتی به ساحل آید