نیست هوای بوستان، کنج از حزین لاهیجی غزل 183
1. نیست هوای بوستان، کنج قفس خزیده را
لالهستان خود کنم، سینهٔ داغدیده را
1. نیست هوای بوستان، کنج قفس خزیده را
لالهستان خود کنم، سینهٔ داغدیده را
1. از زلف تو داریم پریشانی خود را
وز آینه ی روی تو حیرانی خود را
1. فکندم چاکها در جیب جان بی تابی خود را
کشیدم شانه ای زلف پریشان خوابی خود را
1. ز خورشید قیامت گر کنم بالین سر خود را
نسازد مستی من خشک، دامان تر خود را
1. نمیگوید کسی امروز چرخ بیمروت را
که تا کی میخوری چون آب، خون اهل غیرت را
1. ز بیگانه پرداخت بوم و برم را
سواری که بر قلب زد لشکرم را
1. ۱۳۸غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما
۱۳۸غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما
1. ۱۳۹غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما
۱۳۹غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما
1. ۱۴۰غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما
۱۴۰غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما
1. تمنا چون نسوزد در ضمیر من؟ که می باشد
تف صحرای محشر، سینه های دل فگاران را
1. هلاک جلوه ام قد قیامت دستگاهان را
خراب شیوه ام شمشاد این محشر پناهان را
1. کشم خط از سواد خامه زلف عنبرافشان را
به داغ رشک سوزد خامهام ناف غزالان را