شنیدم در قفس از شاخساران از حزین لاهیجی غزل 171
1. شنیدم در قفس از شاخساران شور بلبل را
به سیل گریه دادم خانهٔ صبر و تحمّل را
1. شنیدم در قفس از شاخساران شور بلبل را
به سیل گریه دادم خانهٔ صبر و تحمّل را
1. شوری به سر افتاده، رسوای محبت را
ساکن نتوان کردن، غوغای محبت را
1. شهیدان تو را ای نونهال سرگرانیها
نمیآید قیامت بر سر، از نامهربانیها
1. پس از ما تیره روزان روزگاری می شود پیدا
قفای هر خزان، آخر بهاری می شود پیدا
1. مکن دشوار از تن پروری آزادی جان را
چه محکم می کنی چون ابلهان دیوار زندان را؟
1. در فتح باب میکده باشد گشاد ما
صرف سبو شود، همه خاک مراد ما
1. نخواهد برد از ما صرفهای خصم عنید ما
جبین از خون قاتل سرخ میسازد شهید ما
1. جنون را کارها باقی ست با مشت غبار ما
که بان بکاه طفلان می شود خاک مزار ما
1. ۱۲۸ غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما
۱۲۸ غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما
1. غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما
غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما
1. ۱۳۰ غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما
۱۳۰ غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما
1. ۱۳۱ غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما
۱۳۱ غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما