برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.
1 بلبل اندر ناله و، گُل خندهٔ خوش میزند چون نسوزد دل که دلبر در وِی آتش میزند؟
2 زاهدا، از تیرِ مژگانش حذر کردن چه سود؟ زخمِ پنهانم به ابروی کَمانکش میزند
3 ناخوشیها دیدهام از زاهدِ پشمینهپوش من غلامِ مطربم کابریشمِ خوش میزند
4 محتسب، با ساغرِ رندان شکستن، روز و شب بادهٔ سرخ از صراحیّ منقّش میزند
1 برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت که خدا در ازل از اهل بهشتم بسرشت
2 یک جو از خرمن هستی نتواند برداشت هر که در کوی فنا در ره حق دانه نکشت
3 تو و تسبیح و مصلا و ره زهد و صلاح من و میخانه و زنار و ره دیر و کنشت
4 منعم از می مکن ای صوفی صافی که حکیم در ازل طینت ما را به می ناب سرشت
1 میزنم هر نفس از دست فراقت فریاد آه اگر نالهٔ زارم نرساند به تو باد
2 چه کنم گر نکنم ناله و فریاد و فغان در فراق تو چنانم که بداندیش مباد
3 روز و شب غصه و خون میخورم و چون نخورم چون ز دیدار تو دورم به چه باشم دلشاد
4 تا تو از چشم من سوخته دل دور شدی ای بسا چشمهٔ خونین که دل از دیده گشاد
1 عشقت نه سرسریست که از دل بدر شود مهرت نه عارضیست که جای دگر شود
2 عشق تو در درونم و مهر تو در دلم با شیر اندر آمد و با جان بدر شود
3 دردیست درد عشق که اندر علاج آن هر چند سعی بیش نمایی بتر شود
4 اینک یکی منم که درین شهر هر شبی فریاد من ز ذروهٔ افلاک بر شود
1 ساقیا ساغر شراب بیار یک دو جام شراب ناب بیار
2 داروی درد عشق یعنی می کاوست درمان شیخ و شاب بیار
3 آفتاب است و ماه باده و جام در میان مه آفتاب بیار
4 میکند عقل سرکشی تمام گردنش را ز می طناب بیار
1 مباد کس چو من خسته مبتلای فراق که عمر من همه بگذشت در بلای فراق
2 غریب و عاشق و بیدل غریب و سرگردان کشیده محنت ایام و داغهای فراق
3 اگر به دست من افتد فراق را بکشم به آب دیده دهم باز خونبهای فراق
4 کجا روم؟ چه کنم؟ حال دل که را گویم؟ که داد من بستاند دهد جزای فراق
1 پدید آمد رسوم بی وفایی نماند از کس نشان آشنایی
2 برند از فاقه نزد هر خسیسی کنون اهل هنر دست گدایی
3 کسی کاو فاضل است امروز در دهر نمی بیند زغم یک دم رهایی
4 ولیکن جاهل است اندر تنعم متاع او چو هست این دم بهایی
1 بیار باده و بازم رهان ز مخموری که هم به باده توان کرد دفع رنجوری
2 به هیچ وجه نتابد چراغ مجلس انس مگر به روی نگار و شراب انگوری
3 به سحر غمزه فتان هیچ غره مباش که آزمودم و سودی نداشت مغروری
4 ادیب چند نصیحت کنی که عشق مباز که هیچ نیست ادیب این سخن به دستوری
1 ای باد نسیم یار داری زآن نفحهٔ مشکبار داری
2 زنهار! مکن درازدستی با طرهٔ او چه کار داری؟
3 ای گل! تو کجا و روی زیباش او مشک و تو بار خار داری
4 نرگس! تو کجا و چشم مستش او سرخوش و تو خمار داری
برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.