برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به صفحه فال حافظ شیرازی مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.
1 ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما
2 از نثار مژه چون زلف تو در زر گیرم قاصدی کز تو سلامی برساند بر ما
3 به دعا آمدهام هم به دعا دست بر آر که وفا با تو قرین باد و خدا یاور ما
4 فلک آواره به هر سو کندم میدانی؟ رشک میآیدش از صحبت جان پرور ما
1 صبح دولت میدمد کو جام همچون آفتاب فرصتی زین به کجا باشد بده جام شراب
2 خانه بیتشویش و ساقی یار و مطرب نکتهگوی موسم عیش است و دور ساغر و عهد شباب
3 از پی تفریح طبع و زیور حسن طرب خوش بود ترکیب زرین جام با لعل مذاب
4 از خیال لطف می مشاطهٔ چالاک طبع در ضمیر برگ گل خوش میکند پنهان گلاب
1 اگر به لطف بخوانی مَزید الطاف است وگر به قهر برانی درون ما صاف است
2 بیان وصف تو گفتن نه حد امکان است چرا که وصف تو بیرون ز حد اوصاف است
3 ز چشم عشق توان دید روی شاهد غیب که نور دیدهٔ عاشق ز قاف تا قاف است
4 چو سرو سرکشی ای یار سنگدل با ما چه چشمهاست که از روی تو بر اطراف است
1 غمش تا در دلم مَأوا گرفته است سرم چون زلف او سودا گرفته است
2 لب چون آتشش آب حیات است از آن آب آتشی در ما گرفته است
3 هُمای همتم عمری است کز جان هوای آن قد و بالا گرفته است
4 شدم عاشق به بالای بلندش که کار عاشقان بالا گرفته است
1 هوس باد بهارم به سوی صحرا برد باد بوی تو بیاورد و قرار از ما برد
2 هرکجا بود دلی چشم تو برد از راهش نه دل خسته بیمار مرا تنها برد
3 آمد و گرم ببرد آب رخم اشک چو سیم زر به زر داد کسی کامد و این کالا برد
4 دل سنگین ترا اشک من آورد به راه سنگ را سیل تواند به لب دریا برد
1 صراحی دگر بارم از دست برد به من باز بنمود می دستبرد
2 هزار آفرین بر می سرخ باد که از روی ما رنگ زردی ببرد
3 بنازیم دستی که انگور چید مریزاد پایی که در هم فشرد
4 برو زاهدا خورده بر ما مگیر که کار خدایی نه کاریست خرد
1 من و صلاح و سلامت کس این گمان نبرد که کس به رند خرابات ظن آن نبرد
2 من این مرقع دیرینه بهر آن دارم که زیر خرقه کشم می کسی گمان نبرد
3 مباش غره به علم و عمل، فقیه! مدام که هیچکس ز قضای خدای جان نبرد
4 اگر چه دیده پاسبان تو ای دل به هوش باش که نقد تو پاسبان نبرد
1 کارم ز دور چرخ به سامان نمیرسد خون شد دلم ز درد، به درمان نمیرسد
2 با خاک ره ز روی مذلت برابرم آب رخم همیرود و نان نمیرسد
3 پیپارهای نمیکنم از هیچ استخوان تا صدهزار زخم به دندان نمیرسد
4 سیرم ز جان خود به سر راستان ولی بیچاره را چه چاره چو فرمان نمیرسد
1 در هر هوا که جز برق اندر طلب نباشد گر خرمنی بسوزد چندان عجب نباشد
2 مرغی که با غم دل شد الفتیش حاصل بر شاخسار عمرش برگ طرب نباشد
3 در کارخانهٔ عشق ازکفر ناگزیر است آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد
4 در کیش جانفروشان فضل و شرف به رندیست اینجا نسب نگنجد آنجا حسب نباشد
1 صورت خوبت نگارا خوش به آیین بستهاند گوییا نقش لبت از جان شیرین بستهاند
2 از برای مقدم خیل و خیالت مردمان زاشک رنگین در دیار دیده آیین بستهاند
3 کار زلف توست مشکافشانی و نظارگان مصلحت را تهمتی بر نافهٔ چین بستهاند
4 یارب آن روی است و در پیرامنش بند کلاه یا به گرد ماه تابان عقد پروین بستهاند
برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به صفحه فال حافظ شیرازی مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.