گل در بر و می در کف و معشوق از حافظ شیرازی غزل 46
1. گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است
...
برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.
1. گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است
...
1. به کوی میکده هر سالِکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشهٔ تَبَه دانست
...
1. صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هر کس از این لعل، توانی دانست
...
1. روضهٔ خُلدِ برین خلوت درویشان است
مایهٔ محتشمی خدمتِ درویشان است
...
1. به دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است
بکُش به غمزه که اینش سزایِ خویشتن است
...
1. لعلِ سیرابِ به خون تشنه، لب یار من است
وز پی دیدنِ او دادنِ جان، کار من است
...
1. روزگاریست که سودایِ بتان دینِ من است
غمِ این کار نشاطِ دلِ غمگینِ من است
...
1. منم که گوشهٔ میخانه خانقاهِ من است
دعایِ پیرِ مغان وردِ صبحگاهِ من است
...
1. ز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حالِ مَردُمان چون است
...
1. خَمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است
ز کارستانِ او یک شمه این است
...
1. دل سراپردهٔ محبتِ اوست
دیده آیینه دارِ طلعت اوست
...
1. آن سیه چَرده که شیرینیِ عالم با اوست
چشمِ میگون لبِ خندان دلِ خرم با اوست
...