برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.
1 مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد
2 عالَم از نالهٔ عُشّاق مبادا خالی که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
3 پیر دُردی کِش ما گر چه ندارد زر و زور خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
4 محترم دار دلم کاین مگسِ قندپَرست تا هواخواهِ تو شد فَرِّ هُمایی دارد
1 آن که از سُنبُلِ او، غالیه تابی دارد باز با دلشدگان ناز و عِتابی دارد
2 از سَرِ کُشتهٔ خود میگذری همچون باد چه توان کرد؟ که عمر است و شتابی دارد
3 ماهِ خورشید نُمایَش ز پسِ پردهٔ زلف آفتابیست که در پیش سَحابی دارد
4 چشمِ من کرد به هر گوشه روان سیلِ سرشک تا سَهی سَروِ تو را تازهتر آبی دارد
1 شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد بندهٔ طلعتِ آن باش که آنی دارد
2 شیوهٔ حور و پری گر چه لطیف است ولی خوبی آن است و لطافت که فُلانی دارد
3 چشمهٔ چشمِ مرا ای گلِ خندان دریاب که به امّیدِ تو خوش آبِ روانی دارد
4 گوی خوبی که بَرَد از تو؟ که خورشید آن جا نه سواریست که در دست عِنانی دارد
1 جانْ بی جمالِ جانان میلِ جهان ندارد هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد
2 با هیچ کس نشانی زان دِلْسِتان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
3 هر شبنمی در این ره صد بحرِ آتشین است دردا که این معما شرح و بیان ندارد
4 سرمنزلِ فراغت نَتْوان ز دست دادن ای ساروان فروکَش کاین ره کران ندارد
1 روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد
2 گوشهٔ ابرویِ توست منزلِ جانم خوشتر از این گوشه پادْشاه ندارد
3 تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ دلِ من آینه دانی که تابِ آه ندارد
4 شوخیِ نرگس نگر که پیشِ تو بشکفت چشمْ دریده، ادب نگاه ندارد
1 نیست در شهر نگاری که دلِ ما بِبَرَد بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
2 کو حریفی کَشِ سرمست که پیشِ کرمش عاشقِ سوخته دل نامِ تمنا ببرد
3 باغبانا ز خزان بیخبرت میبینم آه از آن روز که بادَت گلِ رعنا ببرد
4 رهزنِ دهر نخفتهست مشو ایمن از او اگر امروز نبردهست که فردا ببرد
1 اگر نه باده غمِ دل ز یادِ ما بِبَرَد نهیبِ حادثه بنیادِ ما ز جا بِبَرَد
2 اگر نه عقل به مستی فروکَشَد لنگر چگونه کَشتی از این وَرطِهٔ بلا ببرد
3 فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک که کس نبود که دستی از این دَغا ببرد
4 گذار بر ظلمات است، خِضْرِ راهی کو؟ مباد کآتش محرومی آبِ ما ببرد
1 سحر بلبل حکایت با صبا کرد که عشقِ رویِ گل با ما چهها کرد
2 از آن رنگِ رُخَم، خون در دل افتاد وز آن گلشن، به خارم مبتلا کرد
3 غلامِ همتِ آن نازنینم که کار خیر بی روی و ریا کرد
4 من از بیگانگان دیگر ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
1 بیا که تُرکِ فلک خوانِ روزه غارت کرد هلالِ عید به دورِ قدح اشارت کرد
2 ثوابِ روزه و حجِ قبول آن کس برد که خاکِ میکدهٔ عشق را زیارت کرد
3 مُقامِ اصلیِ ما گوشهٔ خرابات است خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
4 بهایِ بادهٔ چون لعل چیست؟ جوهرِ عقل بیا که سود کسی برد، کاین تجارت کرد
برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.