در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد از حافظ شیرازی

حافظ شیرازی

حافظ شیرازی

حافظ شیرازی

در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد

1 در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

2 جلوه‌ای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

3 عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

4 مدعی خواست که آید به تماشاگَهِ راز دست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد

5 دیگران قرعهٔ قسمت همه بر عیش زدند دل غمدیدهٔ ما بود که هم بر غم زد

6 جانِ عِلْوی هوسِ چاهِ زنخدان تو داشت دست در حلقهٔ آن زلفِ خَم اندر خَم زد

7 حافظ آن روز طربنامهٔ عشق تو نوشت که قلم بر سرِ اسبابِ دلِ خُرَّم زد

معنی شعر:

ناامید مباش پیش آمدی که برایت روی داده در نهایت به سود تو خواهد بود. با گذشت زمان تمام رقیبان و مدعیان به کنار زده می شوند .و موانع بر طرف می شود و از رنج و محنتت، غم و غصه نجات پیدا خواهی کرد. خوشی و آسودگی در انتظار توست.

عکس نوشته
کامنت