برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.
1 به آبِ روشنِ می عارفی طهارت کرد عَلَی الصَّباح، که میخانه را زیارت کرد
2 همین که ساغرِ زَرّینِ خور، نهان گردید هِلال عید به دورِ قدح اشارت کرد
3 خوشا نماز و نیازِ کسی که از سرِ درد به آبِ دیده و خونِ جگر طهارت کرد
4 امام خواجه، که بودش سرِ نمازِ دراز به خونِ دخترِ رَز خرقه را قِصارت کرد
1 صوفی نهاد دام و سَرِ حُقِّه، باز کرد بنیادِ مکر با فلکِ حُقِّهباز کرد
2 بازیِ چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیرا که عَرضِ شعبده با اهلِ راز کرد
3 ساقی بیا که شاهدِ رعنایِ صوفیان دیگر به جلوه آمد و آغازِ ناز کرد
4 این مطرب از کجاست که سازِ عراق ساخت؟ و آهنگ بازگشت به راهِ حجاز کرد
1 بلبلی خونِ دلی خورد و گلی حاصل کرد بادِ غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
2 طوطیی را به خیالِ شکری دل خوش بود ناگَهَش سیلِ فنا نقشِ اَمَل، باطل کرد
3 قُرَّةُ الْعینِ من آن میوهٔ دل یادش باد که چه آسان بشد و کارِ مرا مشکل کرد
4 ساروان بارِ من افتاد، خدا را مددی که امیدِ کرمم همرهِ این مَحمِل کرد
1 چو باد، عزمِ سرِ کویِ یار خواهم کرد نفس به بویِ خوشش مُشکبار خواهم کرد
2 به هرزه بی می و معشوق عمر میگذرد بِطالتم بس از امروز کار خواهم کرد
3 هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین نثارِ خاکِ رهِ آن نگار خواهم کرد
4 چو شمعِ صبحدمم شد ز مهر او روشن که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد
1 دست در حلقهٔ آن زلفِ دوتا نتوان کرد تکیه بر عهدِ تو و بادِ صبا نتوان کرد
2 آن چه سعی است، من اندر طلبت بنمایم این قَدَر هست که تغییرِ قضا نتوان کرد
3 دامنِ دوست به صد خونِ دل افتاد به دست به فُسوسی که کُنَد خصم، رها نتوان کرد
4 عارضش را به مَثَل ماهِ فلک نتوان گفت نسبتِ دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد
1 دل از من بُرد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد
2 شب تنهاییَم در قصدِ جان بود خیالش لطفهایِ بیکران کرد
3 چرا چون لاله خونین دل نباشم؟ که با ما نرگسِ او سر گران کرد
4 که را گویم که با این دردِ جان سوز طبیبم قصدِ جانِ ناتوان کرد
1 یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد به وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکرد
2 آن جوانبخت که میزد رقمِ خیر و قبول بندهٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
3 کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک رهنمونیم به پایِ عَلَمِ داد نکرد
4 دل به امّیدِ صدایی که مگر در تو رسد نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
1 رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد
2 سیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نَبُرد در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد
3 یا رب تو آن جوانِ دلاور نگاه دار کز تیرِ آهِ گوشه نشینان حذر نکرد
4 ماهی و مرغ دوش ز افغانِ من نَخُفت وان شوخ دیده بین که سر از خواب برنکرد
1 دلبر بِرَفت و دلشدگان را خبر نکرد یادِ حریفِ شهر و رفیقِ سفر نکرد
2 یا بختِ من طریقِ مروت فروگذاشت یا او به شاهراهِ طریقت گذر نکرد
3 گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم چون سخت بود در دلِ سنگش اثر نکرد
4 شوخی مکن که مرغِ دلِ بیقرارِ من سودایِ دامِ عاشقی از سر به درنکرد
برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.