1 داد گلبن در چمن یاد از گلافشانی مرا بلبلان کردند تعلیم غزلخوانی مرا
2 راز من چون نقش پیشانی ز کس پوشیده نیست از ازل بازست چون آیینه پیشانی مرا
3 هر طرف هنگامهای گرم است از من همچو شمع روشناس انجمن دارد سرافشانی مرا
4 کی لباس من شود پیراهن فانوس چرخ شعله شمعم کند گردن گریبانی مرا
1 چو نمیکنی نگاهی به ستم مران خدا را نکنی اگر نوازش مشکن دل گدا را
2 همه حیرتم که هرگز چو نبوده آشنایی به جهان که گفته چند این سخنان آشنا را
3 چو شدی تمام خواهش چه زنی در اجابت؟ به دم فسرده هرگز نبود اثر دعا را
4 شده قاصد آنچنان کم به میان دوستداران که ز مصر سوی کنعان نفتد گذر صبا را
1 بازآی که سینهام کباب است بی روی تو حال دل خراب است
2 دلگرمی من ز دیدن توست این آینه رو بر آفتاب است
3 هر گوشه چشم فتنهبارت طوفان کرشمه و عتاب است
4 مینای دلم پی شکستن همبیعت شیشه حباب است
1 ز بوی او به دل غنچه ارمغانی هست ز داغ من جگر لاله را نشانی هست
2 به باغ رفتم و داغم چنان که پنداری مرا به غنچه ز دلبستگی گمانی هست
3 گریزم از نفس خلق وقت دلتنگی که از نسیم، دل غنچه را زیانی هست
4 نمانده در گرو سایه همای، سرم ز من هنوز بر او حق استخوانی هست
1 کنعانی ما را غم یعقوب نباشد تا چند کند صبر، دل ایوب نباشد
2 نرگس که سر افکنده به پیش، آفت دلهاست کی دل برد آن دیده که محجوب نباشد
3 در دیده خلد رنگ گلم چون خس و خاشاک در گلشن اگر جلوه محبوب نباشد
4 هرجا که بود یار، رسد سیل سرشکم پیغام مرا واسطه مکتوب نباشد
1 آنکه دایم میخراشد سینه ما ناخن است خارخار سینه ما را مداوا ناخن است
2 زاهد و ترسا ز من هر یک به نوعی راضیاند میگشایم عقده از هر رشتهای تا ناخن است
3 عشق اگر باشد کشد هر لاغری صد کوه غم از گره بر رشته باکی نیست هرجا ناخن است
4 نیست ظاهر از برون زخم و درون صد جای ریش استخوان در سینه احباب گویا ناخن است
1 هرگهم در دل خیال آن قد موزون نشست در جگر صد ناوک غیرت مرا افزون نشست
2 شب خیال قامتت از دیده تر میگذشت تا به گردن همچو شاخ ارغوان در خون نشست
3 ناقه محملنشین یک بار راهی گم نکرد عمرها مجنون به این امید در هامون نشست
4 در میان عاشق و معشوق قاصد رسم نیست کوهکن شد باخبر شیرین چو بر گلگون نشست
1 داغ دلم گلی ز گلستان آتش است شور محبتم نمک خوان آتش است
2 هان ای فرشته بر سر خاک شهید عشق ننهی قدم دلیر، که طوفان آتش است
3 منعم مکن ز ناله که این خون گرفته دل در پهلویم نشسته چو پیکان آتش است
4 خون دلم جز آتش عشقت کسی نریخت از خون نشان هنوز به دامان آتش است
1 بی روی تو کارم همه با دیده تر بود تا دامن خاک از مژهام لخت جگر بود
2 در گلشن اندیشه به یاد رخ و زلفت هر سو که شدم سنبل و گل تا به کمر بود
3 نشکفت گلی از اثر نغمه بلبل این فیض نصیب نفس باد سحر بود
4 هر عیب که بود از نظر خلق نهفتم آن عیب که پوشیده نگردید هنر بود
1 دل در برم ز ناله پنهان لبالب است ناقوس پرصداست کز افغان لبالب است
2 عشقم برد به میکده، زان روی که جای می خمهای او ز خون شهیدان لبالب است
3 هرگز به دل تصور مرهم نکردهام با آنکه ریش سینه ز پیکان لبالب است
4 ره نیست خواب را، که ز خونابه دلم پیمانهوار دیده گریان لبالب است