غیر از شکن طره به جایی گذرم از قدسی مشهدی غزل 96
1. غیر از شکن طره به جایی گذرم نیست
جز کنج قفس راه به جای دگرم نیست
1. غیر از شکن طره به جایی گذرم نیست
جز کنج قفس راه به جای دگرم نیست
1. بازآی که سینهام کباب است
بی روی تو حال دل خراب است
1. آنکه در هر چین زلفش صدمه کنعان گم است
چون توانم گفتنش کآنجا مرا هم جان گم است
1. هنوز چشم امیدم به رهگذاری هست
هنوز گونه زرد مرا غباری هست
1. خانهام نیمی خراب از گریه نیمی پرگل است
همنشینم جغد از یک سو، ز یک سو بلبل است
1. وعده وصل ار دهد، صبر تقاضا بس است
فایده انتظار، ترک تمنا بس است
1. خرم دلی که در خم زلف تو جا گرفت
آسوده آنکه خانه به کوی بلا گرفت
1. تا صبا با آن سر زلف پریشان آشناست
صد گره از غیرتم با رشته جان آشناست
1. تا به نظّاره بت، چشم برهمن بازست
به تماشای جمالت مژه من بازست
1. هر سر موی من از دود تو در فریاد است
نالهام نغمه نی نیست که گویی بادست
1. لذت شادی نداند جان چو با غم خو گرفت
دشمن عیدست هر دل کو به ماتم خو گرفت
1. هرگزم عشق چنین در رگ جان چنگ نداشت
نغمه تا بود بدین نازکی آهنگ نداشت