رسید یار و ز من بر سر عتاب از قدسی مشهدی غزل 108
1. رسید یار و ز من بر سر عتاب گذشت
چه گویمت که چه بر دل ز اضطراب گذشت
...
1. رسید یار و ز من بر سر عتاب گذشت
چه گویمت که چه بر دل ز اضطراب گذشت
...
1. چه گهرها به عوض بر سر دریا افشاند
قطرهای چند اگر ابر ز دریا برداشت
...
1. طبیب من چه شد گر مهربان نیست؟
من بیمار را پروای جان نیست
...
1. نیست باکی گر به دستم غنچه سیراب نیست
در دل من غنچه پیکان او نایاب نیست
...
1. داغ دلم گلی ز گلستان آتش است
شور محبتم نمک خوان آتش است
...
1. من لبالب آروز، لیک آرزوی دل یکیست
عالمی پر از شهید و غمزه قاتل یکیست
...
1. دل در برم ز ناله پنهان لبالب است
ناقوس پرصداست کز افغان لبالب است
...
1. چنان دلم شب هجران بر آتش غم سوخت
که هر نفس که کشیدم ز سینه، عالم سوخت
...
1. شب نیست کز فراق توام سینه داغ نیست
خون جگر به جای میام در ایاغ نیست
...
1. ایام بهارست و هوای چمنم نیست
شادم به غمت ذوق گل و یاسمنم نیست
...
1. کعبه عشق است کانجا هیچ محمل ره نیافت
کس به جز عاشق در آن وادی و منزل ره نیافت
...
1. پیغام وداع آمد و با گوش به جنگ است
هجران به تو نزدیک شد ای جان، چه درنگ است
...