مُردم ز بیخودی، بت خودکام از قدسی مشهدی غزل 120
1. مُردم ز بیخودی، بت خودکام من کجاست
بیصبریام ز حد بشد آرام من کجاست
...
1. مُردم ز بیخودی، بت خودکام من کجاست
بیصبریام ز حد بشد آرام من کجاست
...
1. روحالقدس ار دیده گشاید به جمالت
ایمن ننشیند ز فریب خط و خالت
...
1. نیست نومیدی گر از حد انتظار ما گذشت
ناقه مجنون نه روزی از همین صحرا گذشت؟
...
1. پیوسته فکر وصل بتان پیشه من است
کوتاهتر ز فکر من اندیشه من است
...
1. بیگانهای اگر نه به جانانه آشناست
رشکم چرا به صد غم بیگانه آشناست
...
1. جز خیال تو مرا در سر سودایی نیست
خون شود دل اگر از عشق تو شیدایی نیست
...
1. کس چه داند از چه در دل آه شبگیرم شکست
نامهای بر پر نبستم در کمان تیرم شکست
...
1. تبخاله خون بر لبم از سوز درون است
در چشم ترم هر مژه فواره خون است
...
1. از شیشه نه می در دل مخمور فرو ریخت
انوار تجلیست که بر طور فرو ریخت
...
1. با شمع چو پروانه به محفل نتوان رفت
هرجا که رود دل ز پی دل نتوان رفت
...
1. هرگهم در دل خیال آن قد موزون نشست
در جگر صد ناوک غیرت مرا افزون نشست
...
1. منم که نور خرد در چراغ من غلط است
بجز هوای جنون در دماغ من غلط است
...