نظر بر آینه خوبان چو بینقاب از قدسی مشهدی غزل 144
1. نظر بر آینه خوبان چو بینقاب کنند
ز شوق، آینه را مضطرب چو آب کنند
...
1. نظر بر آینه خوبان چو بینقاب کنند
ز شوق، آینه را مضطرب چو آب کنند
...
1. لب عاشق به حرف شکوه بیداد نگشاید
زبان بیدلان چون غنچه از هر باد نگشاید
...
1. بی روی تو کارم همه با دیده تر بود
تا دامن خاک از مژهام لخت جگر بود
...
1. آنان که مرا جورکش یار نوشتند
بر عاشقی کوهکن انکار نوشتند
...
1. هر لحظه نظر بر دگری دوخته دارد
این دیده چه با جان من سوخته دارد؟
...
1. باز ناخن سر پرسیدن داغم دارد
خون دل، میل ملاقات ایاغم دارد
...
1. فکنده زخم دلم را به حالت بهبود
کسی مباد گرفتار چشمزخم حسود
...
1. قضا ز خانه چو رختم بر آستانه نهاد
بر آستان تو چشمم بنای خانه نهاد
...
1. خلاصیام ز کمند تو در ضمیر مباد
اگر اسیر تو نبود دلم اسیر مباد
...
1. از چشمهسار چشمم از بس که نم برآید
ترسم که رفته رفته طوفان غم برآید
...
1. نگاهم از فروغ عارضت در چشم تر سوزد
ز بیم گرمی خوی تو آهم در جگر سوزد
...
1. باز از مرغان دلم حرف سمندر میزند
پیک آهم شعله جای نامه بر سر میزند
...