غنچه بی لعل تو زندانی گلشن از قدسی مشهدی غزل 167
1. غنچه بی لعل تو زندانی گلشن باشد
لاله را بی تو گل داغ به دامن باشد
...
1. غنچه بی لعل تو زندانی گلشن باشد
لاله را بی تو گل داغ به دامن باشد
...
1. کی غم دهر خراب می نابم دارد؟
لعل میگون تو مایل به شرابم دارد
...
1. شمع وصلت هرکه را شب خانه روشن میکند
روزنش در خانه، کار چشم دشمن میکند
...
1. چون غنچه دلم از نم خون زنگ برآورد
خون دل من عاقبت این رنگ برآورد
...
1. نشاط ما اسیران از دل اندوهگین باشد
نمیبندیم لب از خنده، تا خاطر غمین باشد
...
1. نه هرکه مرد ازو در جهان اثر ماند
ز صد چراغ یکی زنده تا سحر ماند
...
1. طایر عشقم و از شعله پرم ساختهاند
مگر از جوهر فیض نظرم ساختهاند؟
...
1. کی بی توام نظاره به چشم آشنا شود؟
بنمای روی خود که مرا دیده وا شود
...
1. باز تیر ستمت رخنهگر جان که شد؟
دست بیداد تو مخصوص گریبان که شد؟
...
1. مرا چو کار بدان زلف تابدار افتاد
نماند تاب دل و عقدهام به کار افتاد
...
1. چشم ترم گهی که به آن خاک پا رسد
باشد چنان که تشنه به آب بقا رسد
...
1. کسی چگونه دلم را پی سراغ شود
که در سراغ دلم خضر بیدماغ شود
...