آثار قدسی مشهدی

صفحه 16 از 47
47 اثر از غزلیات قدسی مشهدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات قدسی مشهدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار قدسی مشهدی / غزلیات قدسی مشهدی

غزلیات قدسی مشهدی

1 از خارخار وصل گلم دل فگار نیست محرومی‌ام گلی‌ست کش آسیب خار نیست

2 بی‌بهره نیست چشم هوس هم ز نور حسن آیینه را به روی بد و نیک کار نیست

3 خورشید هیچکاره بود در دیار تو این عرصه بیش جلوه‌گه یک سوار نیست

4 چون آفتاب با همه صافم ز دوستی بر روی هیچ آینه از من غبار نیست

1 پژمردگی نبرد بهار از گیاه ما چون لاله جزو تن شده بخت سیاه ما

2 روزی که نبود آینه حسن در نظر در چشمخانه زنگ برآرد نگاه ما

3 ما صبح صادقیم و دم از مهر می‌زنیم آیینه تیرگی نپذیرد ز آه ما

4 آن‌کس که پی به مزرع امید ما نبرد گیرد مگر ز برق سراغ گیاه ما

1 شبی هرکس به بزم دلستانی جا کند خود را دمی صدبار دل با دیده‌اش سودا کند خود را

2 شب وصل است و دل عهد خیالت تازه می‌سازد که امشب فارغ از تنهایی فردا کند خود را

3 عنان دل به دست بیخودی افتاده می‌ترسم که بی‌تابانه حرفی گوید و رسوا کند خود را

4 به دشت بی‌سرانجامی چنان گردیده قدسی گم که عمری بایدش گردید تا پیدا کند خود را

1 پرهیز ده ز هجر گرفتار خویش را بنگر شکسته‌رنگی بیمار خویش را

2 بهر ذخیره شب هجر تو روز وصل کم کرد دیده گریه بسیار خویش را

3 بیداد دوست چون ستم چرخ عام نیست دانسته‌ام غرور ستمکار خویش را

4 جز شغل دوستی نبود کار دیگرم شکر خدا که یافته‌ام کار خویش را

1 گشته پنهان از نظر آن‌کس که صیاد من است عالمی را برده از یاد آنکه در یاد من است

2 هر که رُفت از دل غباری بر دلم آمد نشست هرکجا گم شد غمی در محنت‌آباد من است

3 ناله‌ای کردم برآمد شیون از صحن چمن گرمی عشق گل و بلبل ز فریاد من است

4 نگذرد در خاطر صیاد صید از دوستی دشمن جان من است آنکس که در یاد من است

1 گذشت فصل گل و رغبت چمن باقی‌ست وداع کرد شراب و خمار من باقی‌ست

2 برای جیب دریدن عزیز دارم دست اگرچه پیرهنم پاره شد کفن باقی‌ست

3 ترا گمان که سخن شد تمام و نشنیدی سخن نمی‌شنوی ورنه صد سخن باقی‌ست

4 کفایت است دلیل بقای ناز و نیاز فسانه‌ای که ز شیرین و کوه‌کن باقی‌ست

1 تهی ز می نتوان یافتن ایاغ مرا به آفتاب نسب می‌رسد چراغ مرا

2 غم تو گر نکشد دامنم ازین کشور چنان روم که نیابی دگر سراغ مرا

3 به ناز ناخن اهل ملامتم چه نیاز چو گر مخونی غم تازه کرد داغ مرا

4 چو غنچه چند زیم تنگدل ز خاطر جمع؟ نسیم کو که پریشان کند دماغ مرا؟

1 فکند از نظری دیده حسود مرا ز خویش کرده جدا آتشی چو دود مرا

2 غرور کعبه روانم دلیل بتکده شد وگرنه تاب فراق حرم نبود مرا

3 روا مدار که گردد مزید خواهش غیر نوازش ستمی کز تو چشم بود مرا

4 ز سیر گلشن وصلت چه طرف بربستم به غیر از این که به دل حسرتی فزود مرا

1 لب عاشق به حرف شکوه بیداد نگشاید زبان بیدلان چون غنچه از هر باد نگشاید

2 چنین کز شش جهت راه امیدم بسته شد ترسم که بر من آسمان هم ناوک بیداد نگشاید

3 دل آسوده را محبت کی به جوش آرد فسون، بند از زبان سوسن آزاد نگشاید

4 ز بیدردی نبستم لب از افغان شام هجرانش دم آخر، گره چون بر زبان افتاد، نگشاید

1 غیر از شکن طره به جایی گذرم نیست جز کنج قفس راه به جای دگرم نیست

2 چون غنچه پژمرده‌ام و لاله بی‌رنگ زان روز که غم در دل و خون در جگرم نیست

3 من بوی گل از داغ دل خویش شنیدم حاجت به مددکاری باد سحرم نیست

4 بر آتش می بس که نظر دوخته‌ام دوش امروز چو ساغر مژه در چشم ترم نیست

آثار قدسی مشهدی

47 اثر از غزلیات قدسی مشهدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات قدسی مشهدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی