1 ما اسیران چه کسانیم، گرفتاری چند روزگار خوش ما چیست، شب تاری چند
2 سینه برهنه بر گلشن از آن میمالم کز ره مرغ چمن، چیده شود خاری چند
3 دل چو مویی شد و نگشود کس از وی گرهی ماند چون سبحه، به یک رشته، گرفتاری چند
4 داغهای کهن خویش، به دل تازه کنم گلشنی سازم از افروخته رخساری چند
1 نگهت فتنهگر و عربدهسازست هنوز سرمه در چشم تو، همخانه نازست هنوز
2 تازه شد دوستی ما به خط تازه تو ناز کن، ناز که آغاز نیازست هنوز
3 راه نزدیک حرم، سعی مرا ناقص کرد لیک شادم که ره شوق درازست هنوز
4 خاک شد پیکر محمود و ز تاثیر وفا دل او در شکن زلف ایازست هنوز
1 مسیح دید لبت، رنگ او دگرگون شد ز سحر غمزهات اعجاز را جگر خون شد
2 ز شوق تیغ به خود گو ببال صید حرم که غمزه تو به عزم شکار بیرون شد
3 نبرد نامه من، مرغ نامهبر بر دوست مگر ز بخت بدم باخبر ز مضمون شد
4 ز دیده و دل فرهاد، مرکب شیرین شب فراق گذشت آنقدر که گلگون شد
1 آن غنچهام که راز دلم بر ملا نشد گر شد زبان به شکوه رضا، دل رضا نشد
2 شکرانه جفای تو جان دادم و هنوز دین وفا به شرع محبت ادا نشد
3 نیرنگ بین، که جز نگه آشنا نکرد بیگانهای که در همه عمر آشنا نشد
4 پیکان یک خدنگ تو در پهلویم نماند یک ره دل ز جا شده من به جا نشد
1 دزدم ز بس حدیث ترا از زبان خویش دارم چو غنچه، مهر ابد بر دهان خویش
2 ز آمیزش صبا نبود غنچه را گریز بلبل به شکوه چند گشاید زبان خویش؟
3 در گلشن آرمیده روم چون نسیم صبح تا عندلیب رم نکند ز آشیان خویش
4 با آنکه آب دیدهام از آسمان گذشت بختم نشست دیده ز خواب گران خویش
1 چشمی که با غبار درت آشنا شود دیگر چو نقش پا، کی ازین در جدا شود؟
2 بر لب شکسته میگذرد حرف توبهام چون کودکی که نو به سخن آشنا شود
3 آن طالعم کجاست که افتد به کار من هر عقدهای که از سر زلف تو وا شود
4 چون صبح، یابد از نفسش نور، عالمی هر ذره را که مهر تو در سینه جا شود
1 نشاه میخواستم از باده، خمارم دادند روز روشن طلبیدم شب تارم دادند
2 ناله صبحدم و آه شب و گریه شام هرچه در عشق بتان بود به کارم، دادند
3 هریک از گبر و مسلمان ز خودم میدانند خود ندانم که به کیش که قرارم دادند
4 هرکجا جای کنم، سبزه دمد از نم اشک در خزان شاد ازانم که بهارم دادند
1 گر گشایم لب دمی، عالم پر افغان میشود گر کنم دور آستین از دیده، طوفان میشود
2 پنبه برخواهم گرفت از داغهای خویشتن مژده ده پروانه را کامشب چراغان میشود
3 تا مباد از پیش من بر هم خورد بازار ابر گریه کمتر میکنم روزی که باران میشود
4 تا به کام دل درم من هم گریبانی چو شمع تا به عطف دامن از چشمم گریبان میشود
1 کی دواجو بود آن دل که ز دردش دم زد داغ بیدردی آنم که دم از مرهم زد
2 با خرد روز ازل بر سر سودا بودم عشق پیش آمد و سودای مرا برهم زد
3 محنت هجر تو داند که چه با جانها کرد شعله عشق تو داند که چه در عالم زد
4 گوش کس باخبر از زمزمه شوق نبود عشقت آن روز که ناخن به دل آدم زد
1 یا رب چرا به درد دلم دیروا رسید از دل شکستنم به دلش چون صدا رسید
2 گلزار حسن را چه غم از آفت خزان برگی اگر فتاد گلی از قفا رسید
3 کشت امید من چو پی برق شد سیاه تا شعله غمت به کدامین گیا رسید
4 لطف تو بود بیشتر از خواهش دلم هر مدعایم از تو به صد مدعا رسید