موسم گل چون حریفان جای در از قدسی مشهدی غزل 191
1. موسم گل چون حریفان جای در بستان کنند
عندلیبان را ز جای خویش سرگردان کنند
...
1. موسم گل چون حریفان جای در بستان کنند
عندلیبان را ز جای خویش سرگردان کنند
...
1. ز مژگان بوالهوس را در غمت کی خون به بار آید؟
نروید گل ز خار خشک اگر صد نوبهار آید
...
1. آیینه ما تا ز رخت عکس نما بود
روی دل خلق از همه سو جانب ما بود
...
1. از خمار زخم دل تا چند درد سر کشد
چاکهای سینهام خمیازه بر خنجر کشد
...
1. کسی کو عشقبازی پیشه دارد
کی از رسواشدن اندیشه دارد
...
1. گر به صحرا بگذرم از اشک من گلشن شود
در چراغ لاله آب چشم من روغن شود
...
1. رشک نام او زبانم را ز غیرت لال کرد
عشقم از گفت و شنود خلق فارغبال کرد
...
1. به بزم دوش حدیث تو در میان افتاد
چو شمعم آتش غیرت در استخوان افتاد
...
1. ز آب چشم من هر قطره طوفان دگر باشد
به جز دامان صحرا کاش دامان دگر باشد
...
1. میرم ار خوی ستمکاری ز سر بیرون کند
شمع را گر تن نکاهد زندگانی چون کند؟
...
1. در مجلسی که احباب شرب مدام کردند
نوبت به ما چو افتاد آتش به جام کردند
...
1. گفتم از عشقت کشم دامن گریبانگیر شد
سر کشیدم، گردنم تا پای در زنجیر شد
...