آثار قدسی مشهدی

صفحه 17 از 47
47 اثر از غزلیات قدسی مشهدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات قدسی مشهدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار قدسی مشهدی / غزلیات قدسی مشهدی

غزلیات قدسی مشهدی

1 چنان دلم شب هجران بر آتش غم سوخت که هر نفس که کشیدم ز سینه، عالم سوخت

2 ز جور چرخ، دلم در میان بخت سیاه چو جان اهل مصیبت به شام ماتم سوخت

3 تبسمِ که نمک‌پاش ریش دل‌ها شد؟ که داغ‌های دلم در میان مرهم سوخت

4 به راه عشق تو لب‌تشنگان بادیه را جگر ز العطش آب خضر و زمزم سوخت

1 طبعم ز باده چون گل سیراب روشن است آیینه من است که از آب روشن است

2 رفتی ز دیده لیک نرفتی ز دل برون من تیره‌روز و خانه ز مهتاب روشن است

3 با آنکه در چراغ دو عالم نمانده نور آتش هنوز در دل احباب روشن است

4 جز کشتن آرزو نبود گوسفند را مضمون این ز خنجر قصاب روشن است

1 طبیب من چه شد گر مهربان نیست؟ من بیمار را پروای جان نیست

2 غرور خضر، عاشق برنتابد محبت کم ز عمر جاودان نیست

3 نمی‌جوشند با هم ناتوانان که با هم، موی را خون در میان نیست

4 به بیماری سپردم تن چو نرگس که در عالم طبیب مهربان نیست

1 ز دلها درد دل برداشتن هم عالمی دارد به بالای غم من ریز گو هرکس غمی دارد

2 طبیعی نیست با مردم، تواضعهای می‌خواران ملایم می‌نماید خار تا اندک نمی دارد

3 من از تنهایی خود گر زنم فریاد، معذورم چرا نالان بود بلبل که چون گل همدمی دارد

4 رکاب آن سوار آخر به دستم خواهد افتادن نیم نومید من هم، گر سلیمان خاتمی دارد

1 نام تو بردم آتش شوقم به جان فتاد باز این نهفتنی سخنم بر زبان فتاد

2 طفلی بود که خون دلم خورده جای شیر هر قطره اشک کز مژه خون‌فشان فتاد

3 غوغای رستخیز برآمد ز هر طرف چشمت مگر به نیم‌نگه در زمان فتاد؟

4 در دیده‌ام خیال تو هرچند سیر کرد هرجا نظر فکند بر آب روان فتاد

1 نه هرکه مرد ازو در جهان اثر ماند ز صد چراغ یکی زنده تا سحر ماند

2 ز بس که خون شهیدان ز خاک می‌جوشد نشان پای در آن کو به چشم تر ماند

3 بَدم به گل که چو دل‌های بی‌غمان شاد است خوشم به می که به خونابه جگر ماند

4 ز ضعف تن شده‌ام آنچنان که افغانم درون سینه به مرغ شکسته پر ماند

1 کام جانم با من و من در پی کامم هنوز کعبه با خود دارم و در قید احرامم هنوز

2 کی رسد در عشق، لاف پختگی کس را، که من همچو خاکستر ز آتش زادم و خامم هنوز

3 مستی حیرت مرا محروم کرد از ذوق وصل یار در آغوش و من مشتاق پیغامم هنوز

4 از تپیدن‌های دل دانم که بعد از مرگ هم وام باید کرد از سیماب، آرامم هنوز

1 مبادا کام جان از عیش، تا کام از الم گیرد فسون عافیت بر دل مخوان، تا خو به غم گیرد

2 برون آ نیمشب از خانه، تا عالم شود روشن کسی تا کی سراغ آفتاب از صبحدم گیرد؟

3 جفا خواهد که از طبع تو آیین جفا جوید ستم خواهد که از خوی تو تعلیم ستم گیرد

4 نمی‌دانم که کرد این راه، سر، دانم که هر گامی ز شوق زخم خارم، دیده پیشی بر قدم گیرد

1 میرم ار خوی ستمکاری ز سر بیرون کند شمع را گر تن نکاهد زندگانی چون کند؟

2 دایه را پستان به ناخن می‌تراشد طفل عشق تا دمی شیرش مبادا در گلو بی خون کند

3 آنکه می‌خواهد غمی بردارد از روی دلم کاش دل را از شکاف سینه‌ام بیرون کند

4 گل که نتواند رفو زد چاک جیب خویش را چاره چاک دل مرغ گلستان چون کند؟

1 رفتم به بوستان که دلم وا شود، نشد گفتم که درد عشق مداوا شود، نشد

2 سودا به شهر و کوی بود، نی به کوه و دشت مجنون خیال کرد که رسوا شود، نشد

3 امروز غربتم به جزای عمل رساند گفتم مگر که وعده به فردا شود، نشد

4 عمری چو نقش پا به سر کوی انتظار چشمم به راه بود که پیدا شود، نشد

آثار قدسی مشهدی

47 اثر از غزلیات قدسی مشهدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات قدسی مشهدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی