آثار قدسی مشهدی

صفحه 7 از 47
47 اثر از غزلیات قدسی مشهدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات قدسی مشهدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار قدسی مشهدی / غزلیات قدسی مشهدی

غزلیات قدسی مشهدی

1 کعبه عشق است کانجا هیچ محمل ره نیافت کس به جز عاشق در آن وادی و منزل ره نیافت

2 آفتاب آمد که بیند عارضش بی‌اختیار از هجوم غمزه، از روزن به محفل ره نیافت

3 زان شب تارم نداند صبح کز خون دلم سوی روزن هرگزم خورشید از گل ره نیافت

4 وه چه صید لاغری قدسی، که مُردی و ز ننگ ذوق بسمل‌کردنت در طبع قاتل ره نیافت

1 چند باشد دل ز وصل دل‌ربایی بی‌نصیب چند باشد گوشم از آواز پایی بی‌نصیب

2 رخ مپوش از من گهِ نظّاره این عیب است عیب کز سر خوان کریم آید گدایی بی‌نصیب

3 چند آیم بر سر راه و ز بیم خوی تو چشم از نظّاره و لب از دعایی بی‌نصیب

4 وقت رفتن جسم قدسی را مسوز ای آه گرم تا نگردد ز استخوان او همایی بی‌نصیب

1 نشسته بر سر کویی و فتنه بر پا نیست ز حیرت تو کسی را به جنگ پروا نیست

2 ز چشمم از به کناری، نشو ز طوفان امن کنار چشم من است این، کنار دریا نیست

3 قدح به دست و چو نرگس همیشه مخموریم می خمارشکن در پیاله ما نیست

4 نسوخت چون دگری را به بزم، دانستم که جز به خدمت پروانه شمع بر پا نیست

1 چو شخص سایه ندیده کسی هلاک مرا سرشته‌اند به آب حیات، خاک مرا

2 مرا ز عشق غرض آه دردآلودست مباش گو اثری آه دردناک مرا

3 جواب دعوی دشمن بس این که دامن دوست گواه پاکی خود کرد عشق پاک مرا

4 زیادکردن تبر تو می‌سپارم جان چه جای زحمت پیکان بود هلاک مرا؟

1 نظر بر آینه خوبان چو بی‌نقاب کنند ز شوق، آینه را مضطرب چو آب کنند

2 مراد خلق ز یک دیدن تو حاصل شد دگر نماند دعایی که مستجاب کنند

3 چه طالع است ندانم که صبح عاشق را چو شام، پرده رخسار آفتاب کنند

4 به روز حشر نماند سیاه‌نامه کسی اگر سیاهی بخت مرا حساب کنند

1 هر سر موی من از دود تو در فریاد است ناله‌ام نغمه نی نیست که گویی بادست

2 دیده بی‌نور شود گر نکنم گریه چو شمع مردم چشم مرا خانه ز سیل آباد است

3 تندی خوی تو از تاله فرو بسته لبم ورنه حیثیت مرغان چمن فریادست

4 برگ سبزی به چمن کو که نشوید ابرش؟ بر خط سبز مکن تکیه که سرو آزادست

1 می‌زند نشتر تدبیر شب و روز مرا مصلحت چیست به این مصلحت آموز مرا؟

2 هست حق نمکی بر منش از دیده شور آنکه چشم بدش افکند به این روز مرا

3 عید نوروز من آنست که پیشم باشی چون نباشی تو چه عیدست و چه نوروز مرا؟

4 طبعم افسرده شد از فکر حریفی خواهم که کند گرم به یک بیت گلوسوز مرا

1 آنکه در هر چین زلفش صدمه کنعان گم است چون توانم گفتنش کآنجا مرا هم جان گم است

2 کعبه گویا شد بنا در روزگار بخت ما ورنه چون در تیرگی چون چشمه حیوان گم است؟

3 بس که دایم حسرت تیر تو، راهم می‌زند در میان دیده و دل لذت پیکان گم است

4 همچو قدسی دور از آن آشوب جان، شام فراق گریه‌ای دارم که در هر قطره‌اش طوفان گم است

1 ز هجر کرد خبردار وصل یار مرا صلای گشت خزان می‌دهد بهار مرا

2 سواد زلف بتان است نسخه بختم سفیدبخت ندیده است روزگار مرا

3 ز عشق تا شدم آسوده زارتر گشتم فزود نشئه این باده از خمار مرا

4 فغان که سوختم و آستین لطف کسی نرفت آینه خاطر از غبار مرا

1 رسید یار و ز من بر سر عتاب گذشت چه گویمت که چه بر دل ز اضطراب گذشت

2 نبرد غنچه بختم سوی شکفتن راه گل امیدم ازین باغ در نقاب گذشت

3 کجاست عشق که در دیده‌ام نمک پاشد که روزگار به آسودگی و خواب گذشت

4 به بزم شوق گر این نشاه می‌دهد می عشق هزار حیف ز عمری که بی‌شراب گذشت

آثار قدسی مشهدی

47 اثر از غزلیات قدسی مشهدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات قدسی مشهدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی