نهادی بر سر شوریدگان داغ از قدسی مشهدی غزل 48
1. نهادی بر سر شوریدگان داغ
زدی بر سر گره سودای ما را
1. نهادی بر سر شوریدگان داغ
زدی بر سر گره سودای ما را
1. گشته چون آینه روشن دل بیکینه ما
تا فتد عکس جمال تو در آیینه ما
1. داد گلبن در چمن یاد از گلافشانی مرا
بلبلان کردند تعلیم غزلخوانی مرا
1. دل دیوانه کی در گوش گیرد پند دانا را
حباب از خیمه نتواند که پوشد روی دریا را
1. شب شود روز از خیال عارض جانان ما
شمع گو منت منه بر کلبه احزان ما
1. غمش فشانده ز دامن غبار ننگ ترا
کسی چه میکند ای دل فضای تنگ ترا
1. بیدرد خستهای که به درمان شد آشنا
شوریده آن سری که به سامان شد آشنا
1. ز ایمان همتی چون آن نگار چین شود پیدا
که از هر چین زلفش رخنهای در دین شود پیدا
1. کجا در غربتم یک همدم دیرین شود پیدا؟
به جز شمعم که گاهی بر سر بالین شود پیدا
1. منشور خدمت تو رقم شد به نام ما
افکند سایه مرغ سعادت به بام ما
1. چند باشد دل ز وصل دلربایی بینصیب
چند باشد گوشم از آواز پایی بینصیب
1. شد بهار از توبهکردن بایدم اکنون گذشت
میرسد گل چون توان از باده گلگون گذشت؟