آثار قدسی مشهدی

صفحه 4 از 47
47 اثر از غزلیات قدسی مشهدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات قدسی مشهدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار قدسی مشهدی / غزلیات قدسی مشهدی

غزلیات قدسی مشهدی

1 لذت شادی نداند جان چو با غم خو گرفت دشمن عیدست هر دل کو به ماتم خو گرفت

2 دایم از جام بلا زهر هلاهل می‌کشد کی لب عاشق به آب خضر و زمزم خو گرفت؟

3 زاهد از عشق نکورویان مکن منع دلم هست مشکل، کندن از هم دل، چو با هم خو گرفت

4 دل ز سنبل نشکفد، تکلیف گلزارش مکن هرکه را چون من دلش با زلف پرخم خو گرفت

1 تا آفت غم لازمه طبع شراب است می بوی خوش و ساغر ما چشم خراب است

2 چون نشکندم دل، که ز پوشیدن رویت آن را که شکستی نرسد، طرف نقاب است

3 کفرست تهی‌کاسگی باده‌پرستان خالی چو شد از می قدحم، دیده پر آب است

4 مرغی که برد نامه من ، صورت حالش نقشی‌ست که بر پنجه پرخون عقاب است

1 هرگزم عشق چنین در رگ جان چنگ نداشت نغمه تا بود بدین نازکی آهنگ نداشت

2 ناله از جای دگر خورد به گوشم ورنه مطرب این نغمه در آواز دف و چنگ نداشت

3 عشق تا دید مرا زار، چنین زار ندید شوق تا داشت مرا تنگ چنین تنگ نداشت

4 بود کج‌بینی ما باعث حرمان ورنه هیچ‌وقت آینه حسن بتان زنگ نداشت

1 می دید رویت آینه و دیده برنداشت خشنود شد دلم که ز مهرت خبر نداشت

2 برگ گلی نبرد صبا از چمن برون کز درد، بلبلی ز پی‌اش ناله برنداشت

3 در حیرتم که دیده ازو برنداشتم دل را چگونه برد که چشمم خبر نداشت

4 در خاک خفته‌ایم چو گنج و مقیدیم مردیم و غم ز دامن ما دست برنداشت

1 غمش فشانده ز دامن غبار ننگ ترا کسی چه می‌کند ای دل فضای تنگ ترا

2 ز بس که تیر ترا صید در نظر دارد غلط نموده به مژگان پر خدنگ ترا

3 به رنگ رنگ فغان خواب اختران بستم که آفتاب نبیند به خواب رنگ ترا

4 ز سینه ناوک جانان چو بی‌درنگ گذشت نیافتم سبب ای جان به تن درنگ ترا

1 پیغام وداع آمد و با گوش به جنگ است هجران به تو نزدیک شد ای جان، چه درنگ است

2 ما قافله‌سالار ره عشق بتانیم در بحر بلا کشتی ما کام نهنگ است

3 هر لحظه دلم را شکند یاد جدایی ای وای بر آن شیشه که سیلی‌خور سنگ است

4 آوارگی هجر بتان طرفه بلایی‌ست آسوده‌دل آن‌کس که گرفتار فرنگ است

1 بی تو شب تا روز چون شمعم به چشم تر گذشت اشک دامانم گرفت و آتشم از سر گذشت

2 بر سر راهش ندارم لذتی از انتظار یار پنداری که امروز از ره دیگر گذشت

3 آنکه مشکل بود عمری حالم از نادیدنش دوش با من بود و بر من حال مشکل‌تر گذشت

4 شوق چون زور آورد اندیشه طاقت چه سود دست و پا نتوان زدن جایی که آب از سر گذشت

1 مرا چو لاله ز بخت سیه رهایی نیست شب مرا به دم صبح آشنایی نیست

2 چو نقش زلف تو بندم چرا نریزم اشک که می‌رسد شب و در خانه روشنایی نیست

3 ز من برای چه رنجیده باز بر سر هیچ بهانه‌جوی مرا گر سر جدایی نیست

4 ز خون دیده مشو دامن مرا زاهد که قید عشق بتان قید پارسایی نیست

1 سخن ز غیر مپرسید بینوایی را که کرده ورد زبان حرف آشنایی را

2 حدیث هجر به گوش دلم چنان تلخ است که حرف موج بگویند ناخدایی را

3 دماغ غنچه معطر شد از نسیم سحر کشیده شانه مگر زلف مشک‌سایی را؟

4 ز رشک هر مژه در چشم من شود خاری به کوی دوست چو بینم برهنه پایی را

1 ای دل می امید دگر بر تو حرام است کم‌حوصله‌ای خون جگر بر تو حرام است

2 نه رنگ وفاداری و نه بوی محبت در پرده شو ای گل که نظر بر تو حرام است

3 ای گردش افلاک به صبحی نرسیدی گویا شب مایی که سحر بر تو حرام است

4 قدسی چو سر از سلسله عشق کشیدی یاری طلب از تیغ که سر بر تو حرام است

آثار قدسی مشهدی

47 اثر از غزلیات قدسی مشهدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات قدسی مشهدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی