آثار قدسی مشهدی

صفحه 4 از 47
47 اثر از غزلیات قدسی مشهدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات قدسی مشهدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار قدسی مشهدی / غزلیات قدسی مشهدی

غزلیات قدسی مشهدی

1 می‌زند نشتر تدبیر شب و روز مرا مصلحت چیست به این مصلحت آموز مرا؟

2 هست حق نمکی بر منش از دیده شور آنکه چشم بدش افکند به این روز مرا

3 عید نوروز من آنست که پیشم باشی چون نباشی تو چه عیدست و چه نوروز مرا؟

4 طبعم افسرده شد از فکر حریفی خواهم که کند گرم به یک بیت گلوسوز مرا

1 شبی هرکس به بزم دلستانی جا کند خود را دمی صدبار دل با دیده‌اش سودا کند خود را

2 شب وصل است و دل عهد خیالت تازه می‌سازد که امشب فارغ از تنهایی فردا کند خود را

3 عنان دل به دست بیخودی افتاده می‌ترسم که بی‌تابانه حرفی گوید و رسوا کند خود را

4 به دشت بی‌سرانجامی چنان گردیده قدسی گم که عمری بایدش گردید تا پیدا کند خود را

1 برای سوختن یک شعله کافی نیست داغم را صد آتشخانه باید تا کند روشن چراغم را

2 بهارم خرمی از تازه‌رویی‌های او دارد وگرنه غنچه‌ای دارد به دل سامان باغم را

3 نیم گم‌گشته شوق چراغ و آرزوی گل چرا از بلبل و پروانه می‌جویی سراغم را

4 ز چشمم چند جوشد خون دل چون باده ای ساقی به رغم دیده پرخون بیا پر کن ایاغم را

1 لب شود ریش ار برد نام دل افگار ما آستین سوزد اگر چیند نم از رخسار ما

2 سبحه بر کف، توبه بر لب، دل پر از ذوق گناه معصیت را خنده می‌آید ز استغفار ما

3 نشکفد در سینه دل بی زخم تیغ غمزه‌ای تا نگردد خون نخندد غنچه گلزار ما

4 خویش را قدسی بر آتش نه بسوزان تا به کی ننگ دین و کفر گردد سبحه و زنار ما؟

1 منم که داغ دلم دشمن است مرهم را نمی‌دهم به شب قدر روز ماتم را

2 خدنگ یار مگر چاک سینه‌ام بگشود؟ که سوخت شعله طوفان عشق عالم را

3 به گلشنی که نسیم دلم گذشته بر آن ز خون دل نتوان فرق کرد شبنم را

4 مریض عشقم و خون جگر چنان نوشم که العطش ز جگر خیزد آب زمزم را

1 خط تو سرمه کشد دیده تمنا را لب تو تازه کند روح صد مسیحا را

2 بود به مرهم راحت همیشه طعنه‌فروش کسی که یافت دلش ذوق داغ سودا را

3 بود بر اهل محبت حرام آسایش تبسمی که کند تازه زخم دلها را

4 عجب نباشد اگر در محبت یوسف دوباره عشق جوانی دهد زلیخا را

1 فسون ناله‌ام شب بسته خواب پاسبانش را که با هر سر نباشد آشنایی آسمانش را

2 ز چاک سینه‌ام دل می‌کند نظاره زلفش چو مرغی کز قفس بیند به حسرت آشیانش را

3 نوازد ظاهر و در دل خیال کشتنم دارد به حال خویشتن پی برده‌ام لطف نهانش را

4 اسیر عشق را فرض است عزت بعد مردن هم میندازید بر خاک مذلت استخوانش را

1 تهی ز می نتوان یافتن ایاغ مرا به آفتاب نسب می‌رسد چراغ مرا

2 غم تو گر نکشد دامنم ازین کشور چنان روم که نیابی دگر سراغ مرا

3 به ناز ناخن اهل ملامتم چه نیاز چو گر مخونی غم تازه کرد داغ مرا

4 چو غنچه چند زیم تنگدل ز خاطر جمع؟ نسیم کو که پریشان کند دماغ مرا؟

1 به هر طرف که تو جولان دهی سمند آنجا هزار فتنه ز هر سو شود بلند آنجا

2 شب فراق تو مهمان آن غم‌آبادم که صبح هم نکند میل نوشخند آنجا

3 مرا چو سینه کنی چاک آنقدر بگذار که ناخنی شودم گاه‌گاه بند آنجا

4 مرا ز صیدگه خود مران که عمری شد چو حلقه دوخته‌ام دیده بر کمند آنجا

1 پرهیز ده ز هجر گرفتار خویش را بنگر شکسته‌رنگی بیمار خویش را

2 بهر ذخیره شب هجر تو روز وصل کم کرد دیده گریه بسیار خویش را

3 بیداد دوست چون ستم چرخ عام نیست دانسته‌ام غرور ستمکار خویش را

4 جز شغل دوستی نبود کار دیگرم شکر خدا که یافته‌ام کار خویش را

آثار قدسی مشهدی

47 اثر از غزلیات قدسی مشهدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات قدسی مشهدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی