آثار قدسی مشهدی

صفحه 2 از 47
47 اثر از غزلیات قدسی مشهدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات قدسی مشهدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار قدسی مشهدی / غزلیات قدسی مشهدی

غزلیات قدسی مشهدی

1 ره‌زدن درخانه کار چشم فتّان بوده است ناوک در کیش صیدانداز، مژگان بوده است

2 سرد شد هنگامه دیوانه تا از شهر رفت آتش سودا همین در سنگ طفلان بوده است

3 داغ‌های سینه‌ام دیوانه دارد بی‌بهار آنچه می‌جستم ز گلشن در گریبان بوده است

4 سر نمی‌پیچند از فرمان مجنون وحش و طیر بر سر دیوانه مو چتر سلیمان بوده‌است

1 هر لحظه نظر بر دگری دوخته دارد این دیده چه با جان من سوخته دارد؟

2 زان شیفته داغ بتانم که چو لاله اجزای مرا داغ به هم دوخته دارد

3 با این نگه خیره سر راه چه گیرم آن را که خیال نگه، افروخته دارد

4 قدر جگر سوخته‌ام را نشناسد جز لاله که او هم جگر سوخته دارد

1 خانه‌ام نیمی خراب از گریه نیمی پرگل است همنشینم جغد از یک سو، ز یک سو بلبل است

2 نکته‌ای تا کرده از سیرابی زلفش رقم از رطوبت خامه‌ام گویی که شاخ سنبل است

3 کی به گوشش می‌رسد فریاد محرومان باغ؟ بس که گوش گل ز جوش بلبلان پرغلغل است

4 خواری عشقم مبین، بنگر قبای غنچه را ابره گر از خار دارد، آستر برگ گل است

1 کس چه داند از چه در دل آه شبگیرم شکست نامه‌ای بر پر نبستم در کمان تیرم شکست

2 مرغ تدبیرم به سوی بام وصلش می‌پرید از قضا در راه بال مرغ تقدیرم شکست

3 کرده‌ام در خدمتت تقصیر و از تاثیر آن پشت امیدم خمید و رنگ تقصیرم شکست

4 صورت خود می‌کشیدم بهر پابوسش به راه انفعال این تمنا رنگ تصویرم شکست

1 دل دیوانه کی در گوش گیرد پند دانا را حباب از خیمه نتواند که پوشد روی دریا را

2 ملک در موسم گل آروی جام می دارد چرا چون دیو باید داشتن در شیشه صهبا را؟

3 به چشم خون‌فشان رفتم ز شهرستان برون روزی چو جیب غنچه پر کردم ز گل دامان صحرا را

4 نسیمی نگذرد بر شاخ گل در گلشن کنعان که خاری نشکند در سینه از غیرت زلیخا را

1 گر به خیال در نظر جلوه دهد جیب را بددلی‌ام ز سایه‌اش، فرض کند رقیب را

2 رتبه عشق بین که چون بر سر حرف دوستی کودک بیسواد او مسخره کرد ادیب را

3 همچو بنفشه ننگرم هیچ‌طرف در این چمن تا نرسد زمن غمی خاطر عندلیب را

4 لذت درد دوستی نیست نصیب بی‌غمان دست هوس مگر درد، پیرهن رقیب را

1 ناگفته ماند صد سخن آرزو مرا لب بسته ناامیدی ازین گفتگو مرا

2 در چشم خلق بس که مرا خوار کرده‌ای نشناسد آب روی، کس از آب جو مرا

3 دور از تو کار خنجر الماس می‌کند ساقی گر آب خضر کند در گلو مرا

4 من دل به خال و خط ندهم مهر پیشه کن بلبل نیم که مست کند رنگ و بو مرا

1 شب نیست کز فراق توام سینه داغ نیست خون جگر به جای می‌ام در ایاغ نیست

2 شکر خیال روی تو گویم، که کلبه‌ام شب زیر بار منت شمع و چراغ نیست

3 دایم نظر به پاره دل داشت در کنار آلوده دیده‌ام به تماشای باغ نیست

4 دنبال کام خویش به صحرای آرزو بدخو دماغ من به نسیم سراغ نیست

1 کجا در غربتم یک همدم دیرین شود پیدا؟ به جز شمعم که گاهی بر سر بالین شود پیدا

2 به گوش منصفان کافی بود صاحب طبیعت را اگر در صد غزل یک مصرع رنگین شود پیدا

3 قیامت باشد آن روزی که خورشید و نگار من ز یک سو آن شود طالع ز یک سو این شود پیدا

4 اگر از تیشه فرهاد کس آیینه‌ای سازد عجب دارم در آن جز صورت شیرین شود پیدا

1 کرده بیهوشم خیال آن دو چشم می‌پرست همتی ای باده‌پیمایان که کارم شد ز دست

2 بر سر مال جهان سودای درویش و غنی دست چون بر هم دهد؟ این تنگ‌چشم، آن تنگ‌دست

3 فتنه دوران ندانم سنگ بر جام که زد اینقدر دانم که رنگ باده در مینا شکست

4 از وجود بی‌بقای خود نیفتی در گمان در دل آیینه یک دم صورتی گر نقش بست

آثار قدسی مشهدی

47 اثر از غزلیات قدسی مشهدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات قدسی مشهدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی