به آشنایی چشم تو ناتوان از قدسی مشهدی غزل 358
1. به آشنایی چشم تو ناتوان شدهام
چو مو ضعیف ز سودای آن میان شدهام
...
1. به آشنایی چشم تو ناتوان شدهام
چو مو ضعیف ز سودای آن میان شدهام
...
1. ما در صبح طرب، ز آب و گل غم بستهایم
چون کدورت، خویش را بر شام ماتم بستهایم
...
1. در بزم طرب، باده نابی نکشیدیم
لب خشک شد و منت آبی نکشیدیم
...
1. ما رخت دل ز کعبه به بتخانه بردهایم
چون می، ز شیشه راه به پیمانه بردهایم
...
1. زخم ناخن کی برآرد مدعای سینهام؟
خنجر الماس میباید برای سینهام
...
1. اگر نه صید کسی گشته مرغ نامهبرم
چرا به خدمت یاران نمیرسد خبرم؟
...
1. چند چون ابر بر اطراف گلستان گریم؟
حلقه ماتمیان کو، که بر ایشان گریم
...
1. چون به سوی تو گشایم در کاشانه چشم
خانه چین شود از روی توام خانه چشم
...
1. قسمت نگر که نوشم، می از ایاغ مردم
سوزد به مجلس ما، شبها چراغ مردم
...
1. تا دل بر آتش غم جانانه سوختیم
از رشک، جان محرم و بیگانه سوختیم
...
1. امشب ز دیده از قدح افزون گریستم
تا دل چو شیشه داشت نمی، خون گریستم
...
1. خضر اگر آب حیات آورد، خون دانستهام
هرچه پیش آمد، ز بخت واژگون دانستهام
...