دارم دلی، اما چه دل، صدگونه از قدسی مشهدی غزل 322
1. دارم دلی، اما چه دل، صدگونه حرمان در بغل
چشمی و خون در آستین، اشکی و طوفان در بغل
...
1. دارم دلی، اما چه دل، صدگونه حرمان در بغل
چشمی و خون در آستین، اشکی و طوفان در بغل
...
1. دامان عشقِ سلسله مویی گرفته دل
از دست رفته و برِ رویی گرفته دل
...
1. تا کی کنی به گریه، طلب آرزوی دل؟
ای دیده پیش خلق مریز آبروی دل
...
1. میآیم از طوف حرم، بتخانه پنهان در بغل
زنار راهب بر میان، ناقوس گبران در بغل
...
1. تماشای گلی کرد آنچنان محو گلستانم
ک گردید آشیان عندلیبان، چشم حیرانم
...
1. چو سایه در ره عشق از قفای خویشتنم
بس است خضر ره آواز پای خویشتنم
...
1. به گلشن تنگدل چون غنچه زادم، شادمان رفتم
ندیدم در چمن بوی وفایی، زود از آن رفتم
...
1. دلم بهر قفس پرواز میکرد، از چمن رفتم
فرو نگرفت در غربت دلم، سوی وطن رفتم
...
1. بر نیامد یک نوای غمفزا از خانهام
دوش خالی بود جای جغد در ویرانهام
...
1. تا نشمرد آزاد، کسی بعد هلاکم
زنجیر به گردن بسپارید به خاکم
...
1. آن بلبلم که ناله بهر قفس کشم
گر غنچه بشکفد، قدم از باغ پس کشم
...
1. نپیماید کسی راه حرم، گر من ز پا افتم
نداند سجده بت، از برهمن گر جدا افتم
...