مردم از غیرت، جدا از صحبت از قدسی مشهدی غزل 310
1. مردم از غیرت، جدا از صحبت اغیار باش
چند روزی هم به رغم غیر، با ما یار باش
...
1. مردم از غیرت، جدا از صحبت اغیار باش
چند روزی هم به رغم غیر، با ما یار باش
...
1. دوش آمد ز سفر مژده که یار آمد پیش
دیده تا فرششدن، پای نگار آمد پیش
...
1. عشق، هرکس را ز باغی کرده گل در دامنش
ما و دود گلخن و موسی و نار ایمنش
...
1. سوزم همیشه از نفس آتشین خویش
چون شمع ایستادهام، اما به کین خویش
...
1. هرکسی شاد به سال نو و نوروزی خویش
دل شوریده عاشق به غماندوزی خویش
...
1. کَنم به ناخن حسرت، بدن من درویش
بدین وسیله مگر ناخنی زنم در خویش
...
1. بسی چون سایه افتادم به پای سرو آزادش
ز خاکم برنمیدارد، نمیدانم چه افتادش
...
1. روشن شود ز دود دماغم چراغ فیض
فیض است آنقدر، که ندارم دماغ فیض
...
1. تازه شد با شعله در بزم تو پیمانم چو شمع
شد چراغ دیده روشن تا به مژگانم چو شمع
...
1. نیافت منصب پروانه چراغم شمع
شبی نکرد درین کلبه، کار داغم شمع
...
1. غیر آه و اشک حسرت نیست در بارم چو شمع
تا به مغز استخوان شد گرم، بازارم چو شمع
...
1. فسرده صحبتم از انتظار گریه شمع
گلی نچید شبم از بهار گریه شمع
...