کام جانم با من و من در پی کامم از قدسی مشهدی غزل 287
1. کام جانم با من و من در پی کامم هنوز
کعبه با خود دارم و در قید احرامم هنوز
...
1. کام جانم با من و من در پی کامم هنوز
کعبه با خود دارم و در قید احرامم هنوز
...
1. نگهت فتنهگر و عربدهسازست هنوز
سرمه در چشم تو، همخانه نازست هنوز
...
1. به سرو سیمتنی راه بردهام که مپرس
به شمع انجمنی راه بردهام که مپرس
...
1. راست رو نیست بر آماج اثر، تیر نفس
چه عجب گر گلهمندیم ز تاثیر نفس
...
1. در کوی تو فردوس تمنی نکند کس
با نور رخت، یاد تجلی نکند کس
...
1. شد تیره روز خلق، ز عارض نقاب کش
دست نوازشی به سر آفتاب کش
...
1. گر کنم گریه به اندازه چشم تر خویش
گیرد از غیرت من، ابر چو دریا سر خویش
...
1. بیگانه گشتهام ز همه مدعای خویش
در آشنایی بت ناآشنای خویش
...
1. تو و گشت چمن ای گل، من و کاشانه خویش
خاطرم ساخته چون جغد به ویرانه خویش
...
1. دزدم ز بس حدیث ترا از زبان خویش
دارم چو غنچه، مهر ابد بر دهان خویش
...
1. کی کنم هرگز شکایت سر ز جور یار خویش
شکوهها دارد دلم از طاقت بسیار خویش
...
1. دلم خون شد چو دیدم حلقهحلقه گشته گیسویش
گمان بردم که هریک چشم حیرانیست بر رویش
...