عشاق چه جمعند؟ پریشان شدهای از قدسی مشهدی غزل 275
1. عشاق چه جمعند؟ پریشان شدهای چند
با خود ز جنون دست و گریبان شدهای چند
...
1. عشاق چه جمعند؟ پریشان شدهای چند
با خود ز جنون دست و گریبان شدهای چند
...
1. دل پر حسرتم از سادگی در بزم تنهایی
بساط آرزو با یاد آن سیب ذقن چیند
...
1. جز محبت، سینهام علم دگر پیدا نکرد
چون صدف، کس انتخاب قطره از دریا نکرد
...
1. ازان دل از غم ایام برنمیآید
که آفتاب می از جام برنمیآید
...
1. خامه در وصف لبت کار مسیحا میکند
حرف زلفت بر ورق خط را چلیپا میکند
...
1. آسیب واعظان به ایاغم نمیرسد
از باد، آفتی به چراغم نمیرسد
...
1. عاشق چو شدی، ناله جانکاه نگه دار
گر جان به لب آید ز ستم، آه نگه دار
...
1. سینه تنگ و من هلاک زخم پنهان دگر
خون شو ای دل تا گشاید جای پیکان دگر
...
1. ای دست تو به کینه ز دوران درازتر
چشمت ز حادثات جهان فتنهسازتر
...
1. بی درد عشق، شادی و غم را چه اعتبار
بی خاک درگه تو قسم را چه اعتبار
...
1. جایی که داغ نیست، ز مرهم چه اعتبار
در پیش آفتاب ز شبنم چه اعتبار
...
1. یک نامه چو نگشودهام از بال کبوتر
دل را چه فریبم به خط و خال کبوتر؟
...