11 اثر از غزلیات غبار همدانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات غبار همدانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار غبار همدانی / غزلیات غبار همدانی

غزلیات غبار همدانی

1 مه من سر برآر از برج محمل که شب تار است و گم شد راه منزل

2 مران ای ساربان اشتر که اینجا خر و بار و من افتادست در گِل

3 چنان در بحر حیرت گشته ام غرق که نآرد کشتی نوحم به ساحل

4 بگیرم خون بهای خویشتن را بدستم گر فتد دامان قاتل

1 تا پر نشد ز بوی محبت دماغ دل چون لاله پرده برنگرفتم ز داغ دل

2 جان میدهم به مژده گر آرد نسیم صبح بوئی ز چین زلف توام در دماغ دل

3 ساقی چراغ جام برافروز تا کنم در تنگنای ظلمت حیرت سراغ دل

4 پرتو فکند خسرو خاور به روزنم چون کشته شد ز آه سحرگه چراغ دل

1 ای غمت سرمایۀ سودای دل شد زیان و سود تو یغمای دل

2 شمعی از رخسار خویش افروختی سوختی پروانه سان پرهای دل

3 گرچه با دلدار دل را فرق نیست نیست آن دلدار را پروای دل

4 غوطه ها خوردیم تا آمد به دست گوهری رخشنده از دریای دل

1 هرکه بیند عکس ساقی را به جام از می تلخش نگردد تلخ کام

2 چون نمیدانی که تیر انداز کیست لاجرم از زخم مینالی مدام

3 در چراغ عقل نبود آن فروغ کآدمی را وارهاند از ظلام

4 هم مگر خورشید عشق آرد به روز یا فروغ جام این تاریک شام

1 در بند هرچه در دو جهان هست نیستم در حیرتم که اینهمه مفتون کیستم

2 رازم چو شمع بر همه آفاق گشته فاش خندان به حال خویشتن از بس گریستم

3 گر آبیم در آتش دل چیست مسکنم ور آتشی در اشک روان غرقه چیستم

4 از من به غیر دوست نشانی بجا نماند وان ترک باز درپی غارت گزیستم

1 نه چنان ز عشق بیمار وز هجر مستمندم که توان قیاس کردن که چقدر دردمندم

2 خردم کند ملامت که مرو بکوی خوبان چکنم؟ نمیتوانم که جنون کشد کمندم

3 دگر از عمارت دل به جهان مرا چه حاصل که به سیل اشک بنیاد وجود خویش کندم

4 ز فراق مهر رویت شده پیکرم هلالی چه خوش است اگر بکوبی تو بدان سُم سمندم

1 ز جورت بس که شبها ناله چون مرغ سحر کردم ز بیداد تو مرغان سحر را با خبر کردم

2 به راه عشق هرکس اوفتاد از پا به سر پوید خلاف من کز اول گام ترک پا و سر کردم

3 اگر عشاق را خون جگر اشک روان گردد من از عشق تو اشک چشم را خون جگر کردم

4 شنیدم کاتش دل می نشاند اشک چشم ما ندیدم بلکه من از آتش دل دیده تر کردم

1 من از میخانه زان رو ناگزیرم که جز می نیست آبی در خمیرم

2 بیا ساقی که در وقت جوانی به بازی کرد چرخ پیر پیرم

3 زپای افتاده ام هنگام رحم است اَلا ای آنکه گفتی دستگیرم

4 همای اوج تقدیسم که چون جغد ز ویران جهان آید صفیرم

1 زان خاک که با خون دل آمیخته دارم کوهی به سر از دست غمت بیخته دارم

2 ساقی به خُمَم باده بپیمای که دیر است خُمها زمی غم به قدح ریخته دارم

3 در پا مفکن خسته دلی را که همه عمر از سلسلۀ زلف تو آویخته دارم

4 زنجیری زلف توام اکنون که ز اغیار زنجیر علایق همه بگسیخته دارم

1 ساقی بیار جامی کز چشم اشکبارم خاطر خوشست امروز برطرف جویبارم

2 ساقی ز جام دیگر آبی بر آتشم زن زان پیشتر کزین جام برجان فتد شرارم

3 از باغ وصل جانان هر بلبلی گلی چید بیچاره من تهی دست در پا شکست خارم

4 بر اشک چشم سدّی از خون دل ببندم وز سوز دل به آهی دود از جهان برآرم

آثار غبار همدانی

11 اثر از غزلیات غبار همدانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات غبار همدانی شعر مورد نظر پیدا کنید.