بجز رویت نخواهم رو به روی از غبار همدانی غزل 61
1. بجز رویت نخواهم رو به روی دیگری آرم
بجز گوش تو با گوشی سخن گفتن نمی آرم
...
1. بجز رویت نخواهم رو به روی دیگری آرم
بجز گوش تو با گوشی سخن گفتن نمی آرم
...
1. ساقیا خیز که من نیز برآن برخیزم
که به جامی ز سر جان و جهان برخیزم
...
1. ساقی بیار باده وزین جنس آتشم
پروانه وش بسوز کزین سوز سرخوشم
...
1. در قمار عشق جانان باخت میخواهد دلم
هرچه غیر از اوست با او تاخت میخواهد دلم
...
1. فریاد که آتش نهانم
افتاد به مغز استخوانم
...
1. گرچه سخت افتاده در دام طبیعت مرغ جانم
هرگز از خاطر نخواهد شد هوای آشیانم
...
1. تا به زلف تو تاب میبینم
خویش را در طناب میبینم
...
1. ساقیا می ده که تا ما عاقلیم
در فنون عشقبازی جاهلیم
...
1. ما از دل و دین در ره دلدار گذشتیم
از هر دو جهان در طلب یار گذشتیم
...
1. تا نکند درد رخنه در دل انسان
راه نیابد در او محبت جانان
...
1. چشم اگر پوشی ز کار خویشتن
لطف ها بینی ز یار خویشتن
...
1. از کوی نیک نامی باید قدم کشیدن
یا خط عاشقی را بر سر قلم کشیدن
...