11 اثر از غزلیات غبار همدانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات غبار همدانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار غبار همدانی / غزلیات غبار همدانی

غزلیات غبار همدانی

1 ما سمندر زادگان را شکوه از آتش نباشد کِی ز آتش میگریزد هرکه در وی غش نباشد

2 گر کنند ایمن زهجرانم غم از نیران ندارم بیمم از آن است ورنه باکم از آتش نباشد

3 بی غشم کن ساقیا از مِی که بسیار آزمودم دفع غم را داروئی چون بادۀ بی غش نباشد

4 کی در او خاصیت آتش بود یا ذوق مستی باده گر همرنگ با آن لعل آتش وش نباشد

1 سحر باد صبا از ساحت کوی تو می‌آمد که با وی بر مشام جان من بوی تو می‌آمد

2 روان شد جوی خون تازه از زخم درون من همانا بوی مشک از ناف آهوی تو می‌آمد

3 چو خُمِّ باده می جوشید مغزم دوش از مستی به یاد من نگاه چشم جادوی تو می‌آمد

4 دلم در خون همی‌غلتید چون بسمل که از هرسو بر او زخمی ز یاد تیغ ابروی تو می‌آمد

1 ز آشیان مرغ دلم کاش کناری بکند بو که آن سلسله مو میل شکاری بکند

2 سخت خامیم درین ره مگر از روی کرم پیر میخانه به پیمانه شراری بکند

3 تا دل بلبل شوریده فریبد به گلی سالها باد صبا خدمت خاری بکند

4 بوی مِی تا به قیامت ز مشامش نرود هرکه در کوی خرابات گذاری بکند

1 روزی که کلک تقدیر در پنجۀ قضا بود بر لوح آفرینش غم سرنوشت ما بود

2 زان پیشتر که نوشد خضر آب زندگانی مارا خیال لعلت سرمایۀ بقا بود

3 روزی که میگرفتند پیمان ز نسل آدم عشق از میان ذرّات در جست و جوی ما بود

4 ساقی شراب شوقم دیشب زیادتر داد گر پاره شد ز مستی پیراهنم به جا بود

1 هرکه دست از جان نشوید کی ز جانان کام جوید وان که در آتش نسوزد کی ز آب آرام جوید

2 عاشق و آرام دل هیهات هیهات این بلا کش کی به یاد خویشتن پرداخت تا آرام جوید

3 دل پناه از جور گردونم به جانان برده هِی هِی آهوی مسکین امان از شیر خون آشام جوید

4 عاشقی را خاک بر سر کن که وصل و کام خواهد عارفی را ننگ عارف دان که ننگ و نام جوید

1 نگار من ز شبستان به در نمی‌آید زمان گل مگر آخر به سر نمی‌آید

2 بهار می‌گذرد ساقیا تعلل چیست مگر خزان دو سه روز دگر نمی‌آید

3 چه شد که لاف کلیمی نمی‌زند بلبل ز شاخ گل مگر آتش به در نمی‌آید

4 گذشت عمر عزیزی که بود دولت وصل ولی زمان جدایی به سر نمی‌آید

1 از کف ما عشق دامان شکیبایی کشید دیدی ای دل کار ما آخر به رسوایی کشید

2 از مسلمانی چلیپا زلف ترسا بچه ای آخرم در حلقۀ زنّار ترسایی کشید

3 گاه گاهم رخ نماید آن پری پیکر به خواب بی سبب نبود اگر کارم به شیدایی کشید

4 هرکه بار عشق جانان را بدوش جان نهاد بار یک عالم مصیبت را به تنهایی کشید

1 بساط ساحت کشت است و خیمه سایه بید طعام سینه کبک دری شراب نبید

2 به گریه ابر چو پیران که های عمر گذشت به خنده غنچه چو طفلان که هی شباب رسید

3 درون شاخ ز کتمان راز پر خون بود صبا ز لطف بر او پردۀ شکوفه درید

4 گرفته طرۀ سنبل صبا چو عاشق مست که زلف دلبری اینگونه تابدار که دید

1 به یاد جفت و طاق ابروی یار بپیما ساقیا پیمانه بسیار

2 بخونریزی عاشق ابروانش چو شمشیر علی در قتل کفّار

3 بدین طرز ار دو چشم می فروشش فروشد مِی نماند نفسِ هشیار

4 تمارض کرد نرگس تا که گردد دو چشمانش نگشت و ماند بیمار

1 بیا ساقی به ساغر چهره ای گلگون کنیم آخر در این ایّام گل از دل غمی بیرون کنیم آخر

2 چو از فتوای عاقل حل نشد در شهرمان مشکل به صحرای جنون تقلیدی از مجنون کنیم آخر

3 چو نتوان دید روی گلرخان با چشم آلوده بیا ای دیده خود را شست وشو از خون کنیم آخر

4 چرا تدبیر ما تقدیر دیگرگون نمیگردد بیا خود را به هر تقدیر دیگرگون کنیم آخر

آثار غبار همدانی

11 اثر از غزلیات غبار همدانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات غبار همدانی شعر مورد نظر پیدا کنید.